آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

چند روز گذشته

    عزیزترینم چند وقتی که به دلیل مشغله زیاد نتونستم برات بنویسم و از این بابت از تو معذرت می خوام..روزهای آخر سال 91 پر از اتفاقات خوب تو زندگیمون بود مامان جون و باباجون و عمه مریم به سفر حج رفتن (9.اسفند) ...پسر خاله رهام هم دقیقا یک روز قبل از اینکه مامانی و بابایی برن مکه بدنیا اومد (28.اسفند ماه ساعت6:15 بعد از ظهر) ..مامانی و بابایی هم رفتن مکه و عید قراره اونجا باشن... سال تحویل خونه مامان جون اینا بودیم و کلی با کارات و خنده هات به همه انرژی مثبت دادی...دیگه کم کم عکس گرفتن از شما یه امر غیر ممکن شده تا دوربین و میبینی می خوای بگیریش و در صورتی که دوربین و بهت ندم اخم میکنی و دستات و مشت میکنی و با ...
14 فروردين 1392

عکس های آقا پسری در عید 1392 ...

آرتیین شب رفتن باباجون اینا خونه عمو امیر سفره هفت سین خونه خودمون سال تحویل خونه باباجون جون آرتین و دایی محمد حسین خونه مامانی سفره هفت سین تیراژه جیگرم تو بیمارستان(داشتی با بابا افشین بازی میکردی) 13بدر (فدات بشم که هنوز حالت خوبه خوب نشده )   ...
14 فروردين 1392

سال نو...

    خدای من آوای ملکوتی یا مقلب القلوب و الابصار می آید تو مرا میخوانی که بخوانمت این منم با حسرت سالهای رفته یا مدبر اللیل و النهار این منم با هزاران ا مید به سالهای پیش رو یا محول الحول و الاحوال خدای من بندگیم را بپذیر التماس مرا بشنو ... حول حالنا خدای من آرزویم چه خواهد شد؟ الی احسن الحال . خوب من بوی عطر تحویل می آید چه مبارک تقدیری ... پروردگار مهربانم در آغاز این سال نو مهربانی و رحمتت را بر همه فرو ببار تا همچون شکوفه های بهاری پاک گردیم و قلب و ذهن و روحمان از بی مهری و تعصب عاری گردد.به ما کمک کن به تو عشق ...
30 اسفند 1391

برای تو...

ساعت الآن دقیقا خواب است - و من و پهنه کاغذ بیدار روی تو در نظرم نقش نخست ، و خدا شاهد دیوانگی بنده بازیگوشش و خود او می داند ؛ که دلم آنقدر آغشته به توست ؛ که اگر از صف فردوس برین ، طیفی اندازه صد نور میسر سازد من به آن طیف نبخشم ، دانه ای از مویت   ...
20 اسفند 1391

9 ماهگی..

به خدا...بهشت همین جاست...  همین خونه ای که عطر نفس های تو،گوشه به گوشه اش پراکنده شده... همین خونه ای که صدای خندیدنت و حس قشنگ بودنت رنگ زندگی داده به در و دیوارش...  تو  خوابی و من کنار  تختت  سجده  شکر  به جا  میارم و به  پهنای صورتم اشک می ریزم و     به وسعت مادر بودنم خدا رو شکر میکنم که تو هستی ... نفس میکشی...میخندی...زندگی می کنی خدایا شکرت.....بخاطر همه ی نعمت های ریز ودرشتت.......!   ماهگیت مبارک فندقم خصوصیات کلی : شیرینم هر روز با کارات منو بیشتر از پیش شیفته خودت می کنی مثل همیشه خوش خنده ای،معمولا اون لبای ن...
18 اسفند 1391

برای پسرم...

وقتی آرتین جو جو رو می برم حموم کنه این شعر و براش می خونم   چشم، چشم، دو ابرو، نگاه من به هرسو  پس چرا نیستی پیشم، نگاه خیس تو کو  گوش گوش دوتا گوش، دو دست باز، یه آغوش  بیا بگیر قلبمو، یادم تو را فراموش چوب، چوب، یه گردن، جایی نری تو بی من  دق میکنم میمیرم، اگه دور بشی از من ...
6 اسفند 1391

عکس آقا پسری

کنار تو درگیر آرامش ـــم   همین از تمام جهان کافیه همین که کنارت نفس میکشم   اینم چند تا عکس از گوگولی مامان... آقا پسری با کمک می ایستد   واسه گرفتن دوربین لج کردی آرتین و توپ بازی(خاله سمیه این توپ نازو واست خریده...دستش درد نکنه)   ...
6 اسفند 1391

آرتین در این روزها

سلام فندقم ماشااله خیلی زود زود داری بزرگ میشی . هر روز یه کار جدید انجام میدی و من و بابا رو خوشحال میکنی.الان دیگه خودت میتونی شیشه شیر رو بدون کمک نگهداری و آب بخوری ... کاملا میتونی غلت بزنی و بازی کنی(البته این کارو وقتی خوابی بهتر و بیشتر انجام میدی اگه از شما غافل بشم میبینم از روی بالشت افتادی پایین و تو بغل منی)...می تونی مدت بیشتری رو روی شکم بخوابی و همچنان از این کار خوشت نمی آد ...بازی این چند روزه من و شما اینکه روی مبل چنتا از اسباب بازی هاتو می ذارم و تو با کمک من وایمیستی و اونا رو یکی یکی بر میداری....خیلی خیلی وروجک شدی همش می خوای بغلت کنم و تو خونه رات ببرم تا همه جا رو بررسی کنی.. هر کی رو می بینی که لباس تنش کرده ...
29 بهمن 1391

دندون 7

    الهی قربونت بشم خودم  خودم خودم خودم که ماشااله اینقدر تند تند داره دندونات درمیاد.چند هفته بود همش بی قرار بودی پس برای همین بود. هفتمین دندونت هم جوونه زده . ایشااله بقیه اش هم به راحتی دربیاد فندقم  واااااااااای که چقدر نااااااااااز میشی وقتی میخندی اون دندونای ریز و کوچولوت معلوم میشه ...
29 بهمن 1391