آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

چند روز گذشته

1392/1/14 13:03
355 بازدید
اشتراک گذاری

 

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول  تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

عزیزترینم چند وقتی که به دلیل مشغله زیاد نتونستم برات بنویسم و از این بابت از تو معذرت می خوام..روزهای آخر سال 91 پر از اتفاقات خوب تو زندگیمون بود مامان جون و باباجون و عمه مریم به سفر حج رفتن (9.اسفند) ...پسر خاله رهام هم دقیقا یک روز قبل از اینکه مامانی و بابایی برن مکه بدنیا اومد (28.اسفند ماه ساعت6:15 بعد از ظهر)..مامانی و بابایی هم رفتن مکه و عید قراره اونجا باشن...

سال تحویل خونه مامان جون اینا بودیم و کلی با کارات و خنده هات به همه انرژی مثبت دادی...دیگه کم کم عکس گرفتن از شما یه امر غیر ممکن شده تا دوربین و میبینی می خوای بگیریش و در صورتی که دوربین و بهت ندم اخم میکنی و دستات و مشت میکنی و با حالت اعتراض گریه میکنی(البته ادای گریه رو در می آری)... روزهای اول سال جدید به دید و بازدید سپری شد و از اونجا که  یه نینی جدید به جمعمون اضافه شده بیشتر خونه مامانی هستیم و رفتار شما با پسر خاله جونت یه جورایی آدمو به وجد می آره،اگه آقا رهام گریه کنه شما داد میزنی و اعتراض میکنی،یه روز تورو گذاشتیم کنار رهام و دست کوچولوتو میبردی کنار پاهاش ولی قبل از لمس کردن اونا خودت دستتو میکشیدی کنار و به من نگاه میکردی فکر کنم می خواستی اجازه بگیری...تو واسه چند روز بیمارستان بستری شدی و همین موضوع باعث شد کلی ضعیف بشی ،دیدن تو در اون وضعیت واسه من و بابا افشین خیلی سخت بود ،تو بیمارستان به دلیل تب بالایی که داشتی نمیتونستم بغلت کنم مجبور بودم فقط بشینم کنار تختت و باهات حرف بزنم عزیزم روزهای سختی رو گذروندیم خدارو هزار مرتبه شکر که الآن حالت خوبه و سلامتی...پسر گلم بعضی وقتا اتفاقاتی تو زندگی آدم میافته که شاید واسه ما تلخ باشه ولی به صلاح ماست و ما حکمت اون اتفاق و نمیدونیم بستری شدن تو پسر خاله در یک زمان در بیمارستان هم از اون اتفاقا بود که یه خطر بزرگ و از سر گذروندیم خدارو شکر ...(اون شب که بیمارستان بستری شدی پسر خاله جونت هم به دلیل زردی بیمارستان بستری شد و عمو ایمان و دایی محمد حسین خونه مامانی بودن که خونه یکی از همسایه ها آتیش میگیره و خونه مامان جون پر دود میشه به گفته عمو ایمان نفس کشیدن تو اون شرایط خیلی سخت بود و اگر شماها تو خونه بودین نمیدونم چه اتفاقی واسه شما میافتاد) خوشحالم که همه ما سلامتیم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)