ديالوگ
ديالوگ ديروز آرتين با من تو خيابون راه ميرفتيم و حرف مي زديم.
من:آرتين چه خوب ميپري و مي دويي
آرتين:آخه غدا ميخورم چاغ ميشم چله ميشم مرد ميشم بزرگ ميشم بعد از يه مكث نسبتا طولاني
رهام نميپره آخه كوچولو غذا نميخوره
من:ذلت براش تنگ شده زنگ بزنم رهام بياد پيشمون
آرتين :نه خودم صداش ميزنم و دستاش و مثل شيپور گرفته جلو دهنش داد ميزنه رهام بيا خونمون
تا برسيم خونه همش داد ميزد رهام بيا خونمون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی