آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

سفرنامه مشهد3

روز آخر: تو لابی هتل:   برای ناهار رفتیم پدیده شاندیز(چیز خاصی نداشت به نظرم معمولی بود و فقط اسم در کرد بود) اینم عکساش اولش با هم خوب بودین بعد یک مرتبه: اینجا هم پانته آ میخواست کیف و بگیره تو هم میخواستی انگشت بکنی تو چشمش پسرم شیشلیک میخوره تو فرودگاه به دلیلش خستگی زیاد خیلی بد اخلاق شده بودی و همش جیغ میکشیدی ولی خوشبختانه وقتی سوار هواپیما شدیم زود خوابیدی و با نشستن هواپیما شما هم بیدار شدی... مامان فدای آب خوردنت بشه بازم آب می خواستی و منو با اخم نگاه میکردی اینم آسمون تهران پ.ن ممنونیم از بابا افشین به خاطر این سفر خوب بابایی خیل...
8 خرداد 1392

سفرنامه مشهد2

روز دوم: لابی هتل کنار آکواریم شما خیلی از ماهی های آکواریم خوشت می اومد با کلی ذوق و شوق با نگاهت دنبالشون میکردی صبح روز شنبه به همراه دوستای عزیزمون رفتیم موزه نادری و شما کل موزه رو گذاشته بودی سرت هر چی میدیدی میخواستی ،آنقدر جیغ کشیدی که بابا افشین مجبور شد ببردت بیرون بعد از موزه نادری یه سر رفتیم بازار نزدیک حرم یکم خرید کردیم و برای نماز ظهر رفتیم حرم و بعد از نماز برگشتیم هتل... تو لابی هتل منتظر پانته آ و مامانش بودیم که بریم بیرون که شما بدلیل خستگی اینطوری شدی: شما تو ماشین خوابیدی و تمام مدت خواب بودی: کنار مزار شاعر بزرگ فردوسی بازم خوابی با خیال راحت خوابیدیا: ...
8 خرداد 1392

سفرنامه مشهد1

سلام عزیزم، روز پنج شنبه 2 خرداد (12 رجب) ساعت 2:15 دقیقه به سمت مشهد رهسپار شدیم.از اونجا که صبح زود بیدار شده بودی وتمام مدت تو خونه آتیش میسوزوندی و وروجک بازی میکردی خیلی خیلی خسته بودی تمام مسیر و شیر خوردی وخوابیدی. وقتی بیدار شدی با کلی تعجب همه جا رو نگاه میکردی و تازه می خواستی به کشف کردن اطرافت بپردازی که هواپیما نشست و مجبور شدیم پیاده شیم. اینجا تازه از خواب بیدار شدی بعد از چند دقیقه بعد از رسیدن به هتل و کمی استراحت برای نماز مغرب رفتیم حرم آقا امام رضا حرم خیلی شلوغ بود (آخه شب میلاد امام علی بود و به همین دلیل تو حرم جشن گرفته بودن) هر بچه ای رو که میدیدی می خواستی از سرو کولش بری بالا و به همین...
8 خرداد 1392

لالایی...

لالا لالا بخواب آروم جونم           ببند اون چشم نازو مهربونم بخواب تا خواب مهتاب و ببینی           روی بال پرستو ها بشینی بخواب تا خواب دریا رو ببینی        کنار ساحلش آروم بشینی بخواب تا خواب باغ گل ببینی       واسه مامان و بابا گل بچینی  چشات خسته س بخواب آروم لالا یی       عزیز دل!عزیز جون مایی لالا لالا بخواب مامان بیداره          برات لالایی های تازه داره   ...
4 خرداد 1392

جیگر مامان...

دوستت دارم با تمامی وجودم   وقتی با اون صدای نازت صدا میکنی "مــــــــــــــــاما" منو تا آسمان هفتم بالا میبری. وقتی با شنیدن "جانم " من منتظر میشی تا من نگاهت کنم و توبا یک لبخند زیبا از من استقبال میکنی، نمی دونی با من چی کار میکنی با من و حسم ، حس مادری... !! ...
2 خرداد 1392

دندون 8 شازده پسر...

به سلامتی دندون 8 هم (دندون آسیاب بالا سمت راست) در 31اردیبهشت جوونه زد. دیگه ماشالله پسرم کباب خور شدی.... مامان فدات شه خیلی خیلی درد داری اینو میشه از بهونه گیری هات فهمید آخه گوگولی، مامان به اخلاق خوبت عادت داره و یکم این کارات براش غیر منتظره میآد.همش میخوای بغلت کنم و رسما بغل هیچکسی نمیری نمیدونم شاید بغل کردن من آرومت میکنه من حاضرم برای کم کردن دردهات هر کاری بکنم... دیروز کلی از دهنت خون اومد آخه یه دندون آسیاب دیگه هم تو راهه از اینکه نمیتونم کاری بکنم  کلی غصه می خوردم خدا کنه زودتر اون یکی دندونتم در بیاد...   ...
1 خرداد 1392