سفرنامه مشهد3
روز آخر: تو لابی هتل: برای ناهار رفتیم پدیده شاندیز(چیز خاصی نداشت به نظرم معمولی بود و فقط اسم در کرد بود) اینم عکساش اولش با هم خوب بودین بعد یک مرتبه: اینجا هم پانته آ میخواست کیف و بگیره تو هم میخواستی انگشت بکنی تو چشمش پسرم شیشلیک میخوره تو فرودگاه به دلیلش خستگی زیاد خیلی بد اخلاق شده بودی و همش جیغ میکشیدی ولی خوشبختانه وقتی سوار هواپیما شدیم زود خوابیدی و با نشستن هواپیما شما هم بیدار شدی... مامان فدای آب خوردنت بشه بازم آب می خواستی و منو با اخم نگاه میکردی اینم آسمون تهران پ.ن ممنونیم از بابا افشین به خاطر این سفر خوب بابایی خیل...