آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

برای همسرم ......

می خوام برات بگم سالهای که باهم گذراندیم رابیاکه ارزیابی نکنیم وبهش نمره ندیم بیامرورکنیم ٬ من فکرکنم که باهم رشد کردیم قد کشیدیم وسرافراز بودیم ساقه دادیم برگ دادیم ٬ میوه دادیم طوفانهای بی شماری درخت زندگیمون و تکون داد با سربلندی بهم نکاه کردیم وجانزدیم ٬ریشه مون قوی وتودل خاک بود ٬ آفتم درخت زندگیمون زد ولی دوباره سرپاش کردیم٬ الانم ما هنوز درجنب وجوشیم یعنی حیات داریم یعنی زنده ایم ٬ اگه برای تو اتفاقی افتاد من قد علم کردم واگه برای من چیزی بود تو جا خالی نکردی ٬ نمیخوام از عشق و عاشقی بگم ٬ بلکه میخوام از احساس قشنگ بگم میخوام بگم هی سال به سال بیشتر بهم دلبسته شدیم من وتو خیلی رمانتیک نبودیم ولی احساس تعهد داشتیم ٬ تعهد ما از س...
1 مرداد 1392

چهارشنبه و سوپریز مامان

چهارشنبه شب بابا افشین در یک اقدام غافلگیر کننده برای من تولد گرفت .(یه مهمونی خودمونی تو رستوران )کلی سوپرایز شدم . آرتین بغل عمو امیر و آقا آرسام ناز دوست داشتنی(عاشق ژست آرسامم ) تو حیاط رستوران کلی فواره آب بود و شما هم که عاشق آب بازی .با دیدن فواره های رنگی شروع به آپ آپ گفتن میکردی تاببریمت پیش آب.(اینجا داری منو نگاه میکنی که اجازه میدم به آب دست بزنی یا نه) منم به شما اجازه دادم.شیرجه رفتی تو فواره.تمام لباست خیس شده بود . آقا رهام .پسرخاله جون شما کالسکه رهام و دیدی و دوست داشتی کالسکه پسرخاله رو هل بدی.با اونکه رهام تو کالسکه بود و هل دادن کالسکه برات...
28 تير 1392

تولدم

پروردگارا: یک سال دیگر به من نعمت دادی تا بخندم؛ بگریم  شکرت کنم برای مادر و پدر نازنینی که دارم و دوستای عزیزم شکرت کنم بخاطر باران بخاطر قلم بخاطر چشم و گوش و دست های زیبایم و زیباتر از همه شکرت کنم بخاطر تپش های قلبم  قلبی که روح تو در آن دمیده که عاشقم میکند و گاهی چشمانم را تر دلم چقدر تنگ شده بود ... برای خیلی چیزها...  فقط میگم خوشحالم که دوباره تونستم لحظه ای رو با یاد خدا پر کنم   خدایی که عاشقشم ... خدایی که هیچوقت تنهام نذاشته ... خدایی که همه معادلات و پیش بینی ها رو به نفع ما تغییر میده فقط برای اینکه بگه دوستم...
25 تير 1392

آرتین کوچولو راه افتاد

آرتین کوچولو راه افتاده یه عالمه جلو میره خنده داره راه رفتنش چون که تلو تلو میره سعی میکنه راه رفتنو بلدبشه تند تر بره دوست داره مثل مامانش هی این ور و اون ور بره پاهاش کمی درد میگیره از روز زانو تامیشه آروم می افته رو زمین میخنده و زود پامیشه مامان اون خوشش میاد کف میزنه برای اون میخواد یه جفت کفش بخره برای هردوپای اون پسرم دنیای جدیدت مبارک .آرتینم دیگه کم کم داری واسه خودت مردی میشی و استقلالت هر روز و هر روز بیشتر میشه. تو راه رفتن کم کم داری استاد میشی ،البته بعضی وقتا جند قدم بر میداری و میخوری زمین ولی ماشال...
24 تير 1392