نقاش کوچولو
نقاش کوچولو سلام پسر شیرینم این روزهامون پر شده از بازی اما از اونجا که تا دوربین بگیرم دستم میخوای خودت عکس بگیری و یا اینکه میخوای عکس های انداخته شده رو ببینی .منم برای اینکه حواست پرت نشه کمتر از شما عکس میگیرم و این میشه که کلی مطلب دارم که بنویسم ولی بدون عکس.
دوسه روزه که دوباره آبریزش بینیت شروع شده و نگران روزهایی هستم که در پیش داریم
پسرم روز و شب خدارو هزار مرتبه شکر میکنم که هستی
کوچولوی مهربون من رهام کوچولو دوست داره هر کاری شما انجام میدی و انجام بده و خاله جون یه با به شما گفت آرتین خاله میشه چهار دست و پا راه بری رهام یاد بگیره از اون به بعد شما هر وقت رهام و میبینی چهاردست و پا میری(من فدای دل مهربونت بشم)و البته بی تاثیر هم نبوده چون آقا رهام با دیدن شما چهار دست و پا رفتن و یاد گرفت
دیروز برای اولین بار مداد شمعی هاتو که قبلاً برات گرفته بودم و بهت دادم تا نقاشی بکشی و در حین نقاشی کشیدن شعر چشم چشم دو ابرو برات میخوندم و شما بر طبق عادت همیشگیت تیکه هایی از شعر و میخوندی و بعضی وقتها مداد شمعی و میگرفتی سمت من و میگفتی مامان و منظورت این بود که من برات بکشم.و از اونجایی که دوس ندارم برا نقاشی بکشم فقط مداد شمعی و میذاشم روی کاغذ و میگفم آرتین شما که بهتر نقاشی میکشی و برای مامان یه دایره بکش و شما گفتی توپ و خط خطی کردی و بعد از اتمام کار با هم نقاشیتو چسبوندیم به در اتاقت و وقتی هم که بابا افشین اومد بر طبق عادت رفتی به استقبالش و نقاشیتو بهش نشون دادی .این شد حاصل هنر نمایی شما.
اولین کار مداد شمعی آرتین:
چشم چشم دو ابرو
دماغ و دهن یه گردو
حالا بذار دوتا گوش
موهاش نشه فراموش
چوب چوب یه گردن
این هم که گردی تن
دست دست دوتا پا
انگشتها، جورابها
ببین چقدر قشنگه
حیف که بدونه رنگه
ببین چقدر قشنگه
حیف که بدونه رنگه
