یک روز با پسر عمو
سلام مامانی .امروز کلی بهت خوش گذشت.
بیدار شدن امروز صبح شما مصادف شد با آمدن آرسام به خونه باباجون و شما که حواست جمع فهمیدی آرسام اومده و باباجونم خونه هست رفتی دم در و هی من و صدا میکردی و به در اشاره میکردی که ببرمت پایین و از اونجا که این همه اشتیاق و برای دیدن آرسام تو شما دیدم ،مجبور شدم ببرمت پایین.
با دیدن آرسام و باباجون شروع کردی به سرو صدا یعنی باباجون بغلت کنه و این شد که جناب عالی 1 ساعت پایین بودی و با آرسام کلی بازی کردی
اینجا سوار دوچرخه شدید:
وقتی اومدی خونه خوابیدی البته یکم متفاوت
حدود ساعت 6 بعد از ظهر دوباره با آرسام و باباجون رفتیم پارک نزدیک خونه و وقتی میخواستیم برگردیم چندتا عکس گرفتم
اینجا یک مرتبه شروع کردی به دست زدن و آرسام جونم همراهیت کرد
فدات بشم مامانی صدای خندیدنت کلی به من انرژی مثبت داد و خوشحالم که به شما خوش گذشت .انشالله همیشه لبخند رو لبت باشه گلم