آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

دندون 14

پسر شیرینم،عزیز مادر. شمال که بودیم یکی دیگه از دندونات در اومد(نیش پایین سمت چپ) همین دندون مبارکت باشه گلم این مدت که داری دندون در میاری زیاد وزن نگرفتی و فقط قدت بلد تر شده و گوش درد هم داشتی بخاطر این درد گوش که افتاده بود به جونت کلی دکتر بردمت و خدارو شکر همشون به اتفاق نظرشون این بود که به خاطر در آوردن دندونته که گوش هات تیر میکشه و یکم بیتا بی میکنی و مشکل دیگه ای نیست . عزیزم مامان، آرتینم .. بابا ومامان عاشق تو هستن .تو پسر فوف العاده ای هستی،چون بسیار شاد و مهربانی.من عاشق تو هستم.قلب و روحم همواره با توست و خدا هم همواره در کنارت است .پس هیچگاه تنها نیستی هیچ چیز وجود ندارد که باعث ...
9 مهر 1392

کارگاه نقاشی

بعضی روزها انقدر با هم بازی میکنیم که شب انگار کوه کندم و خیلی خیلی خسته میشم اما این خستگی برام شیرینه چون میدونم روز خوبی برات بوده و پر از بازی و خنده و شادی و خدارو شکر که امکان این و دارم بتونم لحظه لحظه بودنت و با تمام وجود حس کنم. متنی تو نت خوندم در رابطه با نقاشی کودکان با مواد خوراکی با آرتین تجربش کردیم این متنی بود که تو نت پیدا کردم:  یکی از فعالیت های خلاقه و بسیار جذاب برای کودکان خردسال نقاشی با مواد خوراکی است. در اصل هدف از این کار خلق نقاشی هایی دقیق و مشخص نیست. حساس ساختن کودک نسبت به رنگ ها، فرم ها و هماهنگ سازی حرکت چشم و دست هدف اصلی این فعالیت هنری است. در این فعالیت باید توجه داشت که کودک به دلیل ...
9 مهر 1392

سفر شمال

چند روز پیش(چهارشنبه 3/مهرماه)به همراه بابایی و پسرخاله رهام و عمو ایمان رفتیم شمال. شما کل راه و خوابیدی و مثل همیشه تو ماشین خیلی خیلی آروم بودی(پسرخاله جونتم که از اول تا آخر مسیر خواب بودن) خونه بابابزرگ مامان و به عبارتی جد شمااااا(آرتین درحال تماشای حیاط پشتی) گوگولی میخواد از لای نرده ها رد بشه سرش درد گرفته جدیداً اگه بطری آب معدنی ببینه دیگه از لیوانش آب نمیخوره و میگه با بطری بهش آب بدیم بقیه در ادامه مطلب ... پسرک شجاع من وارد علف ها نمیشد و این اولین باری بود که آقا پسری تمایل به جای جدید نشون نمیداد فکر کنم میترسید به تنهایی تو علف ها راه بره و وقتی دستشو گرفتم پا به پای...
7 مهر 1392

سفر شمال

خدارو شکر بابایی تو شمال باغ داره و ما هر وقت دلمون بخواد میتونیم بریم اونجا و از سکوت و زیباییهای اونجا نهایت استفاده را بکنیم و آقا آرتینم اونجا بهش کلی خوش میکذره آقای وروجک در حال چیدن  پرتقال آرتین و پسرخاله جووووووووووون با این فرچه کل حیاط و نمیز کرد(البته به روش خودش) آقا صدرا هم یک روز مهمون ما بود و کلی با هم بازی کردید اینجا این سنگ و برداشتی و مسافت نسبتاً زیادی و باهاش راه رفتی و حاضر نمیشدی بندازیش زمین وروجک های شیرین ...
7 مهر 1392

شیرین کاریها

عزیز ترینم ،پسر خوش آتیه من ، نابغه کوچکم از شیرین کاریهای جدیدت بگم: عزیز دل مامان وقتی میخوام پوشکت و عوض کنم اشاره میکنی به پوشک کثیفت و  میگی اُف اُف و با شیطنت مخصوص خودت دستت و دراز میکنی که بگیریش(هیچ سعیی برای گرفتنش نمیکنی و منتظر میشی من بگم نههههههه آرتین این و نمیتونم بهت بدم و فقط برای اینکه باهات بازی کنم اینکارو میکنی) عاشق قایم باشکی اما نمیدونی نباید بری جای قبلیت قایم بشی و همیشه همون جای قبلی میری قایم میشی و منم بعد کلی گشتن و صدات کردن میام و پیدات میکنم و کلی ماچت میکنم خداروشکر یادگرفتی اسباب بازیهاتو جمع کنی و مسابقه میدیم هرکی زودتر اسباب بازی بندازه تو سبد مخصوصش و بیشتر مواقع شما برنده میشی و بع...
2 مهر 1392