آرتین یعنی زندگی
منو با خنده هات ببر تا ته دیوونه شدن
از ته دل داد میزنم خیلی عزیزی واسه من
خاله مائده یه مجلسی نذر داشت و با بهتر شدن شما ما هم شرکت کردیم(از صبح رفتیم و تا قبل از اینکه مهمونها بیان ما برگشتیم خونه)
پانته آ جونم اونجا بود وکلی با هم بازی کردین .در ابتدای ورود پانته آ خانم هر چی میگرفت زود میرفتی از دستش میگرفتی و اون هم تفلکی هیچی نمیگفت و میرفت یه چیز دیگه میگرفت .
چند ساعت بعد شما در حال خوردن خیار بودی و پانته آ نون میخورد که دیدیم ای دل غافل پانته آ خیار میخوره و شما نون .
یه کم که گذشت میرفتی پانته آ رو بغل میکردی و یکم محکم بغلش میکردی و اونم میترسید اما در کل آخرش خیلی همدیگرو تحویل میگرفتین ونکته جالب اینکه پانته آ جون هم تو هفته های گذشته مریض بود و مثل شما میلی به غذا نداشت اما خدارو شکر اون روز با همدیگه نشستین و غذاتونو خوردین خوشحالم که بعد از یک هفته تو خونه موندن بهت خوش گذشت.
پانته آ خوشگل خانم داره میاد دوربین و بگیره
آرتین و کتاب
اینجا میخواستم از شما سه تا وروجک عکس بگیرم هرچی صدات زدم روتو برنگردونی آخه مشغول کار مهمی بودی.........در آوردن باطری تلفن
این هم از یک زاویه دیگه اماا شما بیخیال باطری نشدی که نشدی(رهام جوووووووون .نفس خاله میخواست بره بغل مامانش)
باطری و در آوردی و دنپایی خاله رو پات کردی و راه افتادی سرک کشیدن خونه خاله
پانته آ مشغول تلفن :
شماهم اومدی دکمه هارو فشار میدی
در کل روز خوبی بود و تصمیم گرفتم بیشتر ببرمت پیش پانته آ ،با هم خوب کنار اومدین .
خدارو هزار مرتبه شکر که بهتری