عکس..
پسر شیرینم.مهربونم...
دیروز در بین جارو کشیدن خونه، رفتم یک سری به غذای شما بزنم تو آشپزخونه بودم که صدای جارو برقی و شنیدم ، اومدم ببینم در چه حالی دیدم جاروبرقی و روشن کردی و داری برام خونه رو جارو میزنی و منم چندتا عکس گرفتم و خودم نشستم به تماشای شما ..حسابی با جاروبرقی سرگرم بودی و وقتی خسته شدی خودت خاموشش کردی.
قربون اون تلاشت برم
صبح بعد از خوردن صبحانه وقتی داشتم سفره رو جمع میکردم و میخواستم پنیرو خامه و ... رو بذارم تو یخچال طبق عادت همیشگی با ایما و اشاره به من فهموندی که میخوای شما این کارو بکنی و با باز شدن درِ یخچال شروع کردی به جستجو تو طبقات یخچال و بعد از بررسی همه طبقات با یه نارنگی راضی شدی درِ یخچال و ببندم.
بعد از پوست کندن نارنگی(فقط دوست داری پوستش کنی و ریز ریزشون کنی و بندازیشون زمین و فقط یک پرشو میخوری)گفتی آب و منم پارچ و آوردم برات آب ریختم و دوتا در آوردم که یکیشون درِخود پارچ بود .درهارو دادم دستت و شما دست به کار شدی...
بعد از خوردن آب داری لیوان و میدی دستم
حالا با پارچ یکم آب بخورم
امتحان در اشتباه
دره پارچ و درست گذاشتی-من عاشق اون نگاهتم
خوشحالی بعد از اتمام کار
این جسم سبز رنگ که تو عکس بالا داره به شدت تکون میده دوست جدید آرتین، آقای قوری قوریه و به این قورباغه سبز غذا میده ،شبها باهاش میخوابه و ... دقت کردین عکس روی لباسش هم قورباغه است و وقتی میگم قوری قوری کو پسر باهوشم هم عکس لباسشو نشون میده هم عروسکشو...
پ.ن.شلوار آرتین وقتی داشت صبحانه میخورد پنیری شده(اصولاً با کل وجودش غذا میخوره بعضی وقتها بعد از خوردن غذا باید تمام لباس هاشو دربیارم )