آرتین این روزها...
سلام قشنگم.
پسر گلم روزها میگذرد و شما هر روز کار تازه ای انجام میدی و مامان و بابا رو شگفت زده میکنی.نابغه کوچک من .پسر شیرینم تقریباً تمام حرف های مارو میفهمی و وقتی بهت چیزی میگم یا از شما درخواستی دارم انجام میدی.
دیروز در کمال تعجب دیدم شما از صندلی آشپزخونه رفتی بالا و داشتی تو سینک و نگاه میکردی من و بابا افشین مونده بودیم الآن باید تشویقت کنیم که تنهایی رفتی بالا و یا از اینکه بیاریمت پایین و نذاریم دوباره بری بالا و بلاخره با هزار ترفند سرت و گرم کردم راضی شدی بیای پایین و منم صندلی و برداشتم(پسرک باهوشم آخه یه اخلاقی داری که اگه از کاری منعت کنم 100٪ انجامش میدی و معمولاً اگه کار اشتباهی انجام بدی به طور مستقیم نمیشه بهت تذکر بدیم و با رفتارمون کاری میکنیم که دیگه اون کار مورد نظر و انجام ندی...)حرف از خصوصیات اخلاقیت شد اینم بگم که با همه خوبی و خیلی زود ارتباط برقرار میکنی و عاشق بچه هایی و هرجا بچه باشه کلی ذوق میکنی و از همه بیشتر عاشق پسر خاله رهامی و ما داستان داریم با شما دوتا وروجک.
با اونکه خدارو شکر غذا خوردنت خوبه و به اندازه خودت غذا میخوری تعداد دفعاتی که باید بهت شیر بدم خیلی بیشتر از قبل شده و معمولاٌ هر 1ساعت میآی و میگی به به و شب ها قبل از خوابتم میای میگی به به و بالشتت و میآری و دستات و میآری بالا به حالت رقص و یه آهنگی هم میخونی(بر وزن آآآآآآآ)یعنی برات آهنگ لالایی بذارم و بعد خودتو پرت میکنی تو بغلم(جدیداً میخوای روی بالشت یا تشک یا تو بغل من بخوابی خودتو پرت میکنی روی جسم مورد نظر)شیر میخوری و میخوابی و جالبه اگه نصف شب بیدار بشی میگی به به و من باید بهت شیر بدم.
مهربون من خوب میدونی مامان از وجود نازنینت کلی انرژی میگیره هر از چند گاهی میآی و بی حرکت می ایستی تا من فقط بغلت کنم و بوت کنم و برای بودنت هزار بار شاکر خدارو باشم.
بعد از خوردن داروهات خودت بدون کمک ما بلند میشی وظرف داروهاتو -یه کاسه که داخلش قطره آهن و ویتامینadوچند قطره چکان است-بر میداری میبری داخل آشپزخونه میزاری و جدیداً برای پهن کردن سفره به ما کمک میکنی و از این حس استقلالت خوشم میآد.
با همه دست میدی .مخصوصاً وقتی بابایی از سرکار میآد .تند و تند میریم دم در تا با باباافشین سلام کنیم(فقط زمانی که آرتین شیر میخوره اینکارو نمیکنیم ) دستشو دراز میکنه و با پدر گرامی دست میده..
اینجا داری کلاغ و نگاه میکنی(یک ربع ما دنبال این کلاغه تو پارک راه میرفتیم و شما تماشا میکردی)