یک روز معمولی با آرتین(2)...
اول یکم به وسایل مامان دست میرنی
یکم کتاب میخونیم(البته تمام کتابهات و باید دونه دونه در بیارم و به انتخاب خودت بخونم)
این کتاب پر از عکس بچه هاست و شما عاشقشی
مجموعه تدی
ایجا هم بازی این و نندازی (این دفعه با بادکنک )که بادکنک گیر کرد به پاتو افتادی
چون میتونی صفحه های کتاب و در بیاری کلی از این کتاب خوشت میآد
اومدیم بریم تو آشپزونه یه چیزی بخوریم میون راه یکم ماشین بازی کردی
بعد خوردن چندتا مغز بادوم توپ بازی هم کردیم و بعد رفتیم تو اتاقت..
شما این کتاب هاتو خیلی دوست داری:
این کتابم تند و تند ورق میزنی عکساشو میبینی و منم از خودم برات داستان تعریف میکنم
کتاب شعره و برات شعراشو میخونم-بعضی وقتا هم خودم یه شعر دیگه میگم
این عروسک وقتی پشت شو فشار بدی صدا میده و برای اولین بار دادم دست و قیافت اینطوری شده
بعد از اون همه کتاب خوندن و ورجه وورجه یکم استراحت حال میده(البته خودت میری تو صندلیت میشینی)
کلی اسباب بازی هم داری که بعد استراحت و خوردن میوه همه رو در میاری و دوتایی باهم بازی میکنیم .
با بابا افشین تصمیم میگیریم بریم پاک...
ادامه دارد...