یک بعد از ظهر با پدر...
گوگولی مامان ،دیروز بعد از ظهر بابایی شما رو برد تو حیاط تا من که در 48 ساعت گذشته فقط 5 ساعت خوابیده بودم(البته به لطف شما،آخه چند شبه که خوب نمیخوابی ) یه استراحت کوچولو بکنم.
بابایی کلی عکس از شما گرفته که برات میذارم:
برای دیدن بقیه عکس ها بدو برو ادامه مطلب...
بابایی از اینکه اینقدر به من خوش گذشت ممنونتم و دوست دارم
پ.ن: جمعه با بابا افشین و دوست بابا رفتیم سیرک پهلوان خلیل عقاب و آرتین کلی بهش خوش گذشت،اونجا برنامه های جورواجور داشتن و آرتین با اونکه خوابش میآمد تا آخر برنامه ها بیدار موند و با اشتیاق تمام نگاه میکرد.
شیر،میمون،عقاب،خرس،پلنگ،مار پیتون،مار کبری،سوسمار،شتر،اسب پونی و حیوان مورد علاقه آرتین ببر نمایش دادن و آرتین با دیدن ببر همش میگفت ببر ببر و هنگامی که خانم خرسه داشت برنامه اجرا میکرد کلی ذوق میکرد و با شوق فراوان دست میزد.
تازه با بچه ببره هم عکس گرفت بعداً عکسش و میذارم وکلاً شب خوب وبه یاد ماندنی بود.بازم دست بابا افشین درد نکنه که اینقدر به فکر ماست.