خونه مامانی
چند روز پیش خونه مامانی بودیم و خاله سمیه در حال درس خوندن بود که شما رفتی تو اتاق و با پافشاری فراوان موفق شدی تا روی میز خاله بشینی
کلاًدر حال برطرف کردن حس کنجکاویت بودی گلم.
اینجا خاله ماژیک و از دستت گرفت
اینجا دوباره ماژیک و بهت دار
ما بعد از مهمونی مامانی درحال جمع و جور کردن خونه بودیم و پسرم در حال بازیگوشی و از آنجا که خودت مستقل شدی و راه میری دیگه با ما کاری نداشتی و به همه جای خونه سرک میکشیدی . همه چیز. میذاشتی تو دهنت ،عمه جون(عمه مامانی)مراقبت شمارو بر عهده گرفت بود و تا اینکه دیدم عمه جون شما گوگولی مامان و اینطوری نشونده رو مبل تا دیگه تکون نخوری
بعد از کلی بازی بلاخره خوابیدی
اینجا هم داری با قفل در بازی میکنی
تو اون دو روز که اونجا بودیم هر کاری میخواستی کردی از دست کردن تو پارچ آب یخ برای برداشتن یخ ها گرفته تا روزی دوبار حمام رفتن(هرکی میرفت حمام شما میخواستی باهاش بری) کلاً آزاد بودی و کلی بهت خوش گذشت