وقتی مادر شدم...
وقتي مادر شدم
ياد گرفتم با يک دست همه چيز را بر دارم
وقتي مادر شدم
ياد گرفتم چگونه براي موفقيت همه تلاش کنم
وقتي مادر شدم
يادگرفتم عاشقانه دوست بدارم
وقتي مادر شدم
ياد گرفتم دليل هر چيز را بدون پرسيدن بدانم
وقتي مادر شدم
ياد گرفتم با در باز حمام کنم
وقتي مادر شدم
ياد گرفتم زود و سريع همه کارهايم را به انجام برسانم
وقتي مادر شدم
ياد گرفتم چگونه يک دستي همه کار انجام دهم
يادگرفتم بهتر بغل کنم
ياد گرفتم چگونه بايد از هرچه دوست دارم دفاع کنم
ياد گرفتم چگونه از مادرم قدر داني کنم
وقتي مادر شدم
ياد گرفتم چه کساني را بيشتر دوست بدارم
ياد گرفتم هر تپش قلب چه معني دارد
ياد گرفتم چه طور با صبر حوصله به حرفهاي نامفهوم گوش کنم
وقتي مادر شدم
ياد گرفتم فداکاري کنم
وقتي مادر شدم
اضطراب از نبودن يا مريضي تو
يا نداشتن آنچه مي خواهي
برايم معني پيدا کرد
امروز معني کارهاي آن روز مادرم را متوجه مي شوم
از وقتي مادر شدم
مادرم را بيشتر دوست دارم
تکه اي از وجودت براي هميشه ازت دور مي شود حتي اگر کنارت باشد
تازه معني نگرانيها و اضطراب هاي همه مادران را فهميدم
آنها که پشت درهاي بسته کنکور دعا مي خوانند
آنها که براي بهبود پاره تنشان راه مي جويند
آنها که مسافرشان فرزندشان است
آنها که پسرشان با نام سرباز راهيست
آنها که فرزندشان در خوابگاه دانشجويي شب را به صبح مي رساند
آنها که در آشپزخانه ها عرق مي ريزند
آنها که . . .