آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

چند روز گذشته

1-خونه خاله مائده روز یکشنبه به همراه مامانی رفتیم خونه خاله مائده و آقا آرتین کلی با اسباب بازیهای پسر خاله بازی کرد و اونارو از نویی در آورد .اون روز یه نی نی دیگه هم اومده بود .پانته آ خانم که دو ماه از آرتین کوچکتره با مامانش مهمون خونه خاله مائده بودن و آرتینم که از شلوغی خوشش میآد کلی تو اون جمع بهش خوش گذشت..اینم عکس آرتین و پانته آ خانم   2-تبریک یلدا یلداست بگذاریم هر چه تاریکی هست هرچه سرما و خستگی هست تا سحر از وجودمان رخت بربندد امشب بیداری را پاس داریم تا فردایی روشن راهی دراز باقیست شب یلدا مبارک! اینم تبریک شب یلدا با 8روز تاخیر...شب یلدا خانواده خودم و بابا افشین و عمو ایمان و دعوت کردم...
6 دی 1391

تولد آرسام

پنج شنبه تولد آرسام جون بود و من و تو بابایی رفتیم خونه عمو امیر شما تو ماشین خوابیدی و حدود یک ربعی هم تو خونه عمو اینا با وجود سرو صدا خواب بودی ولی وقتی بیدار شدی تعجب کردی و از آنجا که شلوغی را دوست داری تا ساعت 12نخوابیدی البته،چند دفعه خواستم بخوابونمت ولی اتاق آرسام جون برات تازگی داشت نه شیر میخوردی و نه می خوابیدی همش اینورو اونورو نگاه میکردی .فکر کنم به شما خوش گذشته باشه...آنقدر اخلاقت تو تولد خوب بود که جای هیچ حرفی واسم نذاشتی فقط می تونم بگم پسرم به تو افتخار میکنم تو خیلی آقایی..... عکس آرتین و عمو امیر،یایا افشین،دوست بابایی       ...
20 آبان 1391

دومین دندون

دومین دندونت عزیزم مصادف شد با واکسن زدن و مریض شدن ت پسر ناز مامان اولین سرما خوردگی زندگیت را تجربه کردی، روزها و شبهای وحشت ناکی را سپری کردیم یک هفته پس از آمدنمون از شمال شما آرتین گوگولی مامان، تب کردی و سرما خوردگیت شروع شد از آنجا که بینیتم گرفته بود و بخور و قطره بینی اثر نداشت جیگر مامان نمی توانستی شیر بخوردی و همین موضوع باعث شد در این ماه خوب وزن نگیری شکم کوچولوت کاملا رفت تو و خیلی از این بابت قصه خوردم .. عکس دومین دندونت ...
30 مهر 1391

خونه خاله سمیه

هنگام برگشت به تهران رفتیم خونه خاله سمیه قم در راه برگشت خیلی اذیت شدم آقا آرتین دوست نداشت داخل ماشین بشینه و هر چند کیلومتر یک بار مجبور می شدیم بایستیم و بابا افشین پسر کوچولو رو ببره بیرون و راه ببره و دوباره به راه خود ادامه بدیم ولی وقتی رسیدیم خونه خاله سمیه دیگر از اون پسر بیحوصله خبری نبود و کلی خودش و برای خالش لوس میکرد و میخندید. آرتین در حرم حضرت معصومه ...
10 شهريور 1391

دومین سفر

  دو روز بعد از سفر شمال من و بابا افشین تصمیم گرفتیم بریم اصفهان پیش فاطمه جون و آقا امیر حسین چهارشنبه ساعت 6 بعد از ظهر حرکت کردیم و بین راه یک شب کاشان موندیم و رفتیم خونه دوست بابایی،آقا آرتین اون شب خیلی راحت خوابیدو فقط برای شیر خوردن دوبار بیدار شد فردا صبح به همراه دوست بابا رفتیم حمام تاریخی سلطان امیر احمد جای زیبایی بود کلی اتاقک داشت با یک سالن بزرگ بسیار زیبا.. اون روزبه بازار هم سری زدیم ولی از آنجا که آقا آرتین ممکن بود خسته بشه زود برگشتیم خانه و حدود ساعت 8 شب به سمت اصفهان حرکت کردیم...آقا پسر گل ما خیلی تو ماشین خوب بود و اصلا اذیت نکرد با افشینم تو راه براش آواز میخوند و این اولین سفر سه نفره ما بود تو جاده خ...
10 شهريور 1391

اولین مسافرت

اولین مسافرت آرتین خان همراه بابایی بهرام و خاله مائده و مامانی در تاریخ 25 مرداد به مقصد شمال بود با آنکه ظهر حرکت کرده بودیم و من فکر میکردم پسر گلم خسته میشه و ممکنه منو تو ماشین اذیت کنه ولی آرتین جانم عزیز مامان خیلی آقایی کرد و اصلا مامانشو اذیت نکرد و بیشتر مسیرو خواب بود .. آرتین بغل مامانی   خوشحالم که به این مسافرت رفتم حدود 9ماه بود که شمال نرفته بودم و این مسافرت برای روحیه من خیلی خوب بود..از طرفی ساعت خواب آقا آرتین نیز درست شده بود و بالاخره تو اون مسافرت من تونستم بعد از ماه ها شب دو ساعت بدن بیدار شدن بخوابم آخه کوچولوی ما تا آن موقع شبها اصلا نمی خوابید و تا صبح بیدار بود (چه شبهایی را با هم گذراندیم یاد...
10 شهريور 1391