چند روز گذشته

1-خونه خاله مائده

روز یکشنبه به همراه مامانی رفتیم خونه خاله مائده و آقا آرتین کلی با اسباب بازیهای پسر خاله بازی کرد و اونارو از نویی در آورد .اون روز یه نی نی دیگه هم اومده بود .پانته آ خانم که دو ماه از آرتین کوچکتره با مامانش مهمون خونه خاله مائده بودن و آرتینم که از شلوغی خوشش میآد کلی تو اون جمع بهش خوش گذشت..اینم عکس آرتین و پانته آ خانم

2-تبریک یلدا

یلداست بگذاریم هر چه تاریکی هست هرچه سرما و خستگی هست تا سحر از وجودمان رخت بربندد امشب بیداری را پاس داریم تا فردایی روشن راهی دراز باقیست
شب یلدا مبارک!

اینم تبریک شب یلدا با 8روز تاخیر...شب یلدا خانواده خودم و بابا افشین و عمو ایمان و دعوت کردم خونمون و کلا 14 تا مهمون داشتیم از صبح که پاشدم آقا آرتینم به همراه من از خواب بیدار شدند و تمام نقشه های من که میتونم زمانی که پسر گلم در خواب نازه، کارامو بکنم نقش بر آب شدند و من ماندم و آقا آرتین بازیگوش(اون روز برای مامانی کاری پیش اومده بود و نمیتونست بیاد پیشم و خاله مائده هم باید میرفت آزمایشگاه و خلاصه برای تمام افراد دورو برم که میشد برای نگهداری آرتین جان روشون حساب کرد کاری پیش آمده بود)...صبح که پاشدیم به آقا آرتین گفتم امروز مامان کلی مهمون داره و باید به کاراش برسه و لطفا خودت بازی کن و به طور باور نکردنی آقا آرتین با من همکاری کرد و من به تمام کارهام رسیدم کوچولوی مامان خودش با خودش بازی میکرد و من فقط برای شیر دان و خوابوندنش پیشش میرفتم  .پسرم از اینکه منو اینقدر درک میکنی ممنونم.

شب مهمونا آمدند و بعد از شام طبق روال هر سال گردو شکستیم و حافظ خوندیم انار وهندونه خوردیم و کلی برای آینده برنامه ریزی کردیم و قرار شد سال دیگه شب یلدا همگی بریم شمال...البته قابل ذکر است آقا آرتین تو تمام مهمونی بیدار بودن و تا ساعت 12 شب که مهمونا رفتن فقط به مدت 15 دقیقه چرت کوتاهی زدند.

خاطره ها