آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

تولد آرسام

پنج شنبه تولد آرسام جون بود و من و تو بابایی رفتیم خونه عمو امیر شما تو ماشین خوابیدی و حدود یک ربعی هم تو خونه عمو اینا با وجود سرو صدا خواب بودی ولی وقتی بیدار شدی تعجب کردی و از آنجا که شلوغی را دوست داری تا ساعت 12نخوابیدی البته،چند دفعه خواستم بخوابونمت ولی اتاق آرسام جون برات تازگی داشت نه شیر میخوردی و نه می خوابیدی همش اینورو اونورو نگاه میکردی .فکر کنم به شما خوش گذشته باشه...آنقدر اخلاقت تو تولد خوب بود که جای هیچ حرفی واسم نذاشتی فقط می تونم بگم پسرم به تو افتخار میکنم تو خیلی آقایی..... عکس آرتین و عمو امیر،یایا افشین،دوست بابایی       ...
20 آبان 1391

آرتین در 5 ماهگی

وزن: 8700کیلو دور سر:44 قد : 66 خصوصیات کلی ل وستر خونه مامانی و دوست داره و یکی از بازیهای مورد علاقش نگاه کردن به لوستره و براش فرقی نمیکنه روشن باشه یا خاموش در هر صورت نگاه میکنه..بعضی وقتا خودش با خودش بلند بلند حرف میزنه و صدا در میآره از ته حلقش هنوز بلد نیست از زبونش برای حرف زدن استفاده کنه و صداهای عجیب غریب در میآره...عاشق باباشه، رابطه خوبی با مردا از جمله دایی محمد حسینش داره ..وقتی از خواب پا میشه لبخند میزنه و دوتا دندونای نازشو نشونم میده ... قلقلکی ،بازیگوش ،هوشیار،عاشق تلویزیون،کنجکاو از خصوصیات بارزش تو این ماه ... در حال تماشای لویتر آرتین و عروسک مورد علاقه اس ...
20 آبان 1391

بابا افشین تولدت مبارک

      دفترچه ی خاطرات قلبم را که خالی از عشق و یکرنگی بود سرشار از عشق و محبت کردی  ، نازنیم ، زیباترینم حضور گرم و همیشگی ات را هزاران هزار بار سپاس می گویم تولدت مبارک       ...
20 آبان 1391

پارک پلیس

جمعه با خاله مائده و عمو ایمان و بابایی رفتیم پارک جیگر مامان خیلی با دقت همه جا رو نگاه میکردی چند تا عکس ازت گرفتم خیلی خواستنی شدی عزیزم هر روز بیشتر عاشقت می شم گوگولی..     ...
11 آبان 1391

سخنی با تو..

عزیزم ! این روزها احساس می کنم خیلی بزرگ شدی . برخورد هات در موارد مختلف برای نشون داد حس استقلالت برام جالبه . مثلا می خوای خودت دندونیتو بگیری.چیزی که تو دستت گرفتی رو به همین راحتی ول نمیکنی و اگه چیزی جلوت باشه با همه قوا خودتو به سمتش می بری . می تونی چند لحظه بدون کمک و تکیه گاه بشینی و اگه چیزیو ازت بگیریم کاملا اعتراض می کنی.وقتی رو شکمت میزارم با تمام توانی که داری سرت رو بالا میگیری و با چشمهای نازت با نگاهی کنجکاوانه اطراف تو تحت نظر داری.. ...
11 آبان 1391

واکسن 4 ماهگی

واکسن چهار ماهگی آقا آرتین و با یک هفته اختلاف در تاریخ 1391.7.25 صبح با بابايي رفتيم خانه بهداشتو تو واکسن و قطره تو خوردي... ... اينقدر دوستت دارم که حد نداره وقتي امپولو به پات زد تو برای چند ثانیه گریه کرد ولی خیلی زود ساکت شدی. فدات بشم پسر قهرمان من .... آقا پسر ما خیلی آقاست تو چند هفته گذشته با آنکه مریض و کم حوصله بود ولی بازهم اول لبخند شیرینش را برای همه نشون میداد ..از شخصیتش خیلی خوشم میآید کمتر موقع می شود که بداخلاقی کند و بندرت گریه میکند و هر وقت که گریه میکند دلیلی برای آن دارد و زود هم ساکت می شود خدارا شکر که پسر آرومی دارم. .. ...
30 مهر 1391

دومین دندون

دومین دندونت عزیزم مصادف شد با واکسن زدن و مریض شدن ت پسر ناز مامان اولین سرما خوردگی زندگیت را تجربه کردی، روزها و شبهای وحشت ناکی را سپری کردیم یک هفته پس از آمدنمون از شمال شما آرتین گوگولی مامان، تب کردی و سرما خوردگیت شروع شد از آنجا که بینیتم گرفته بود و بخور و قطره بینی اثر نداشت جیگر مامان نمی توانستی شیر بخوردی و همین موضوع باعث شد در این ماه خوب وزن نگیری شکم کوچولوت کاملا رفت تو و خیلی از این بابت قصه خوردم .. عکس دومین دندونت ...
30 مهر 1391