آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

یک تجربه.یک خاطره

هر کسی می تواند دانه های یک سیب را بشمارد اما تنها خداوند میتوانه سیب های یک دانه را بشمارد . . . من این بازی و از ساز نارنجی گرفتم و برام تجربه ای همراه داشت برای شروع کار به وسایل زیر نیاز داریم: سفره(هرنوعی میتونه باشه من از یکبار مصرف  که قبلاً استفاده شده بود و تمیزش کردم و استفاده کردم.چشب.کاغذ رنگی در رنگهای مختلف) کاغذ رنگی هارو در ابعاد 18*18 میبریم و با چسب میچسبونیم روی سفره.نتیجه کار اینطوری میشه(آرتین با دیدن سفره رنگین کمان) خاله سمیه آرتین براش یک سری شابلون خریده بود(حیوانات و میوه ها) و بدون استفاده یه گوشه ای گذاشته بودم و از اونها تو...
17 ارديبهشت 1393

نمایشگاه کتاب 93

پسر عزیزتر از جانم امروز رفتم نمایشگاه و از یک هفته قبل داشتم برای این نمایشگاه برنامه ریزی میکرد و کلی تحقیق کردم که چی برات بگیرم بهتره و از اونجا که نمایشگاه کتاب فقط تو سال یکدفعه برگزار میشه من کتابهایی که فکر میکردم تا سال دیگه باید برات بخونم و لیست کردم .شما صبح ساعت 8 بیدار شدی ومن بعد از اینکه صبحانه ات رو دادم شمارو سپردم به باباجون و مامان جون و خودم رفتم نمایشگاه. حاصل 5ساعت نمایشگاه گردی من این کتابها شد... انتشارات مبتکران: مجموعه فعالیتای آموزشی رده سنی 2.5تا 3سال(من تمام کارهایی که رده سنی پاییین تر بود و برای آرتین انجام میدادم و با توجه به توضیحات من خانم فروشنده گفت رده سنی بالاتر و بردارم.) ش...
12 ارديبهشت 1393

برایم کتاب بخوان

ممکن است یک کودک نوپا قادر به صحبت کردن و فهمیدن همه صحبت های شما نباشد،اما حتی یک کودک تازه به راه افتاده هم عاشق"کتاب خواندن"با پدر ،مادر،پدربزرگ و یا مادربزرگ هاست.آهنگ کلمات او را سرگرم میکند.نصاویر به او در مورد دنیای اطرافش میآموزند. چند وقت پیش یک کارگاهی شرکت کردم با نام کارگاه کتاب خوانی مشارکتی با کودک  نکاتی از اون جلسه رو برای شما دوستان بازگو میکنم: شما چجوری برای کودکتون کتاب می خونید؟ چه زمان هایی رو برای خوندن کتاب مناسب میدونید و براش کتاب می خونید؟ چند بار در  روز و یا هفته وقت میگذارید و برای کودکتان کتاب میخونید؟ آخرین کتابی که برای کودکتون خریدید کی بوده؟ چی بوده؟ ...
12 ارديبهشت 1393

عکس های آرتین

بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند چون من که آفریده ام از عشق جهانی برای تو پارک آب و اتش آرتین میونه خوبی با باد نداره و هر وقت باد به صورتش بخوره این شکلی میشه میگه ماما باد نمیدونم اگر چمن برای بازی کردن بچه ها نیست پس برای چی تو پارک ها چمن میکارن تا آرتین یکم روی چمن ها دراز کشید و داشت به چمن ها دست میزد آقای نگهبان شروع به سوت زدن کردکه آقا بچه رو از روی چمن ها بیار بیرون دکور پارک عوض میشه. بین دو قسمت پارک یه پل بزرگ روی اتوبان ساختن و آرتین ایستاده و مردم و که گویا دنبالشون کردن و خیلی عجله دارن و داره نگاه میکنه در حال تماشای اتوبان کل مسیر برگشت از این کابل های...
8 ارديبهشت 1393

کارگاه مادر و کودک

در ادامه پست قبلی: بعد خوردن ناهار و یه چرت کوتاه آقا پسر دوباره رفتیم تو حیاط و بازی کردیم و وقتی اومدیم بالا آقا پسرمون رفت تو اتاقش و لگوهاشو آورد و شروع کرد به ساختن گربه(ازش میپرسم چی درست میکنی میگه پیشی)   یه استفاده جدیدی از لگوها (آقا پسر دارن فلوت میزنن) بعد از ساختن پیشی آماده شدیم برای نقاشی.. تو جای قلمی من انواع مختلف وسایل مثل مداد ،خودکار و سمباده ,وسایل نقاشیم بود که آقا پسر با تک تکشون کار با گواش و امتخان کردن  (محو کن عزیزم و هم نتونستم نجات بدم و کلاً از بین رفت ) اینجا به جای قلمو از مداد استفاده میکنه بعد از امتحان تمام وسایل رفت سراغ اون اصل کاری یع...
4 ارديبهشت 1393

کارگاه مادر و کودک

دوباره کلا سهای کارگاه مادر و کودک و با آرتین ثبت نام کردیم و هنوز خودمان را گرم بازی نکرده بودیم که خانم مربی(خاله تاتا)گفتند آرتین باید از این به بعد با بچه های بزرگتر هم گروه بشه تا بتونه بازی های هدفمند باهاشون انجام بده البته با این تفاوت که من دیگه تو کلاس نمیرم وآرتین کل زمان کلاس و باید تنها باشه البته تاکید داشت چون در کلاس بازه و هر وقت بخواد میتونه بیاد بیرون من نباید نگران باشم اما مگه میشه من نگران نباشم که نکند کوچولوی ما بهش بد بگذرد و ناراحت بشود هنوز در گیرو داد و تصمیمی هستم که آیا آرتین آمادگی این و دارد که بدون من برای مدت یک ساعت در جایی بماند؟   تو کلاس همون بازی های قدیم و انجام دادیم با این تفاوت که شعر جد...
4 ارديبهشت 1393

مادر

 وقتی چشم به جهان گشودم، قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شدو با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد.     تقدیم به همه دوستای خوبم نمیدونم چجوری میتونم محبت مامان مهربونم رو جبران کنم. خیلی سخته شاید هیچ وقت نتونم چون اونقدر بزرگوار و مهربونه که واقعا من برای جبران ذره ای از خوبیهاش ناتوانم.بعضی وقتها میگم میشه یه روزی منم مثل مادرم بشم پاک و زلال و بی آلایش. از خدا برای داشتن مادر شوهری فهیم و دلسوز ه...
31 فروردين 1393