آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

1ساعت در کنار آرتین به روایت تصویر

1392/9/11 1:30
986 بازدید
اشتراک گذاری

پسر  عزیز و دوست داشتنی من .همه زندگیم خدارو شکر میکنم که سالمی و اینقدر پر انرژی.

خدارو شکر میکنم که هستی و با بودنت زندگی ما رو پر از شادی و نشاط کردی.

zibaبدو برو ادامه مطلب..

آقا آرتین اسباب بازی جدید شماااااااا :کیبورد قدیمی بابا

از جعبه اسباب بازی ها بالا میری و از روی تخت وسایلتو بر میداری(اینجا داری به استیکری که برای نشون دادن رشد قد شماست نگاه میکنه )

درکمد و باز میکنی و میشینی کتاب میخونیniniweblog.com

وقتی هم که خسته شدی میذاریشون سر جاش(البته فقط این کتابهارو سعی میکنی بذاری تو پکش )

تا 3-4 تا کتاب اول و راحت میذاری بعدش برات سخت میشه یکم سعی میکنی اما بیخیال میشی

از قسمت کمد لباس هات کفشتو و برمیداری و اصرار داری بدون کمک من پات کنی.من فدای استقلالت بشم

نمیدونم از کجا دیدی یک قسمتی از استیکر دیوار بلند شده تند رفتی سمتش و کلاً جداش کردی و بعد ازاینکه خوب بررسیش کردی(با چشم و دست و دهن)سعی کردی دوباره بچسبونیش سر جاش

امااا از دستت افتاد و به کفشت چسبید و داری سعی میکنی از کفشت جداش کنی

بلاخره اون استیکر و با کمک هم چسبوندیم و شما چشمت خورد به یار مهربانت جناب چهارپایه -روزی حداقل10بار از این چهار پایه با کمک من میری بالا و بدون کمک میآی پایین.

از نزدیک داری پروانه خانم و زیارت میکنی

تو این یکساعت خیلی کارهای دیگه هم کردی که نتونستم عکس بگیرم اما یه بازی هم کردیم که تو پست بعد توضیح میدم.

پ.ن :بلاخره در تاریخ 1/آذر ماه با یک حرکت خود جوش از زیر تلویزون بالا رفتی و از روی اپن مداد و برداشتی.منم اینطوری بودم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان تینا و رایان
11 آذر 92 19:41
قربون پسری نابغه و مستقل کتاب خون
مامان آنیل
12 آذر 92 17:07
ای جااااااااااان قربون نابغه کوچیکم برم
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
ممنون خاله جون
خاله سمیه
13 آذر 92 19:10
خاله فدای این کوچولوی نابغه بشه . دلم براتون تنگ شده .
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
ما هم دلمون تنگه
مامان بردیا
13 آذر 92 21:10
خوب نابغس دیگه مامانی برو واسش یه اسپند دود کن مرسی زینب جون پاشو برو
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
ممنون عزیزم
مامان گلشيد
17 آذر 92 7:28
قربونت برم خاله جوني كه اين همه كنجكاوي حسابي مامان زينب رو خسته ميكنيا