واکسن 6 ماهگی

دیروز صبح با بابا افشین بردیمت خانه بهداشت واکسنتو زدیم ،دیگه مطمئن شدم آستانه دردت خیلی خیلی بالاست پسرم خانم دکتر اولین واکسن و که به پات زد فقط چند ثانیه گریه کردی به فاصله این که دومین آمپولو بزنه ساکت شدی و برای دومین واکسنتم فقط زمانی که آمپول تو پاهای نازت بود گریه کردی و بعدش که بغلت کردم بریم خونه انگار نه انگار که آمپول زدی و واسه بابایی میخندیدی ،خدارو شکر تب نکردی و البته بعضی وقتا یکم  بی حوصله میشی ولی وقتی بلندت میکنم میریم تو اتاقت همون آرتین شیرین و دوست داشتنی خودم میشی که با خنده هات دنیا رو بهم میدی گلم تا بینهایت دوستت دارم.

 توانایی هات در این روزها:

من به روزهای پشت سر گذاشته ام نگاه میکنم چه زود گذشت اوایل که بدنیا اومده بودی اونقدر ریزو کوچک بودی  که برای نگه داشتنت از بالشت استفاده می کردم اما الآن برای خودت مردی شدی با یک دست هم میتوانم بلندت کنم و به کارهای خودم برسم ،عزیزترینم هنوز هم شب ها بیدار می شوی و تا بغلت نکنم آروم نمیگیری شیر خوردن بهانه ایست تا با آغوش گرفتنت عطر تنت رو بو کنم که چه حس قشنگی دارم زمانی که با چشمهای بسته هم دنبال صورت من میگردی تا با انگشتای کوچیکت نوازشم کنی اون لحظه است که میخوام زمان از حرکت بایستد و تو همچنان در آغوش من بمانی ،پسرم هزاران بار دوستت دارم فقط و فقط برای خودت دوستت دارم...

لیوانی که توش آب میخوری رو میشناسی و خودت دستت میگیری و ازش آب میخوری(البته لباساتم خیس میکنی)..همچنان علاقه زیادی به تلوزیون داری و با تلاش فراوان می خوای تلوزیون نگاه کنی..وقتی از خواب بیدار میشی شروع میکنی با خودت بلند بلند حرف میزنی و این صداها رو از گلوت در میآری(آآآآآآآآآآ پوووووووووووووو با بوووووووووو وا..)..تو گرفتن اجسام دیگه مشکلی نداری و هر چی گیرت بیاد میزاری تو دهنت ...کتاب خوندن و دوست داری و وقتی واست شعر میخونم ساکت میشی...جیغ کشیدن و یاد گرفتی و هر از چند گاهی میزنی زیر آواز و واسه خودت بلند بلند آواز میخونی...با آهنگ گنجشک لالا میخوابی...دندونات و بهم میزنی و از این کار لذت میبری(آخه عزیزم یک هفته میشه دندونای بالاتم در اومده و حالا 4تا دندون داری پسرم)