آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

فصل پائيز

1393/9/11 11:05
1,413 بازدید
اشتراک گذاری

اين فصل و تازه دارم در كنار آرتين براي اولين بار حس ميكنم و خدارو شكر ميكنم فرصت كشف يكي ديگه از نعمت هاشو بهم داده.

تو اين چند روزه يكسري فعاليت انجام داديم از جمع كردن برگ گرفته تا ديدن رنگ هاشون و توصيف برگها و اينكه از يك درخت چقدر برگا ميتونه متفاوت باشه تو توصيف هامون از كلمات (زردی- سرخي -خشکی- کوچکی- بزرگی و شکل آنها -رنگهاي قهوه اي.زرد.قرمز.نارنجي.صداي كلاغ .رگ برگ . صاف چروك .پلاسيده و نم خورده . .. )

ماجرا از اونجا شروع شد كه باهم بيرون بوديم و شما تو بغلم كه يه برگ از درخت افتاد روي صورت شمابا تعجب بهم گفتي مامان و بالاي سرت و نگاه كريدي و يه نگاه به برگ دستت و يه نگاه به درخت هاي بالاي سرت و گفتي اون بود گفتم اره برگ از اون درخت افتاد و گفتم الان فصل پائيزه و برگ درختها ميريزه و اين شعر و برات خوندم

پاییزه پاییزه، برگ از درخت می ریزه هوا شده کمی سرد، روی زمین پر از برگ

دسته دسته کلاغها، میرن به سوی باغها  همه میگن یکصدا، قار و قار و قار و قار

گوشه اي از پاي درخت و نشون دادم و گفتم نگاه بكن به زمين چقدر پوشيده شده از برگ(خداروشكر همون موقع دست طبيعت با همراه شد و يه بادي هم وزيد و كلي برگ از درخت هاريختن زمين و اين ريزش برگهارو شما ديدي) و گفتم ميخواي روي برگ هاراه بري

وقتي راه ميرفتي صداي خش خش برگ هارو ميشنويدي و گفتم مامان صداي خش خش برگهارو ميشنوي؟

ميخواي بپري روي اون برگ و همينطور من برگهارو نشون ميدادم و ميپريدي روشون و برگاي خشك و برگهاي تازه ريخته از درخت صداهاشون فرق ميكرد و اين توجه تورو جلب كرده بود و من دوتا برگ دادم دستت يكي خشك و ديگري تازه افتاده از درخت و بعد از يكم نگاه كردن بهشون گفتم تو دستت لمسشون كن و برگ خشك خرد شد و دستت و برك تازه تر يكم مچاله و گفتم مامان اين برگه كه صدا داشت خشك شده بود و ديگه آب نداشت مثل لباسامون كه بعد از شستن پهن ميكنيم تا خشك بشن اين برگم ديگه خشك خشك شده

روزی دیگه منتظر دوستی بودیم و نیم ساعتی طول میکشید تا سر قرارمون حاظر بشه و برای سرگرم کردن خودمون شروع کردیم به اندازه گرفتن دور درخت ها با مقیاس دست های شما

درخت باریک و جوانی و به شما نشون دادم و گفتم آرتین میتونی انگشتاتو دور درخت حلقه کنی و  اینکار و کردی و گفتم میبینی چقدر این درخت باریکه تو انگشتای تو تنش جا میشه بعد درخت کهن سال تر با تنه کلف تری و نشون دادم و گفتم حالا چی میتونی انگشتات و دورش حلقه کنی

کل کف دست شما بخش کوچلی از تنه درخت بود و گفتم با دوتا دست چی امتحان کن ببین ..

بازم تنه بزرگ درخت تو انگشتای کوچک شما جا نمیشد و گفتم میتونیم چکار کنیم ..درخت و بغل کردی خنده ام گرفت گفتم مامان این درخت خیلی ضخیمه و کلف اون درخت قبلیه نازک بود نه .

پ.ن:همین چند کلمه گفتگو بین من و پسرم باعث شد تو اون تایم چندتا درخت دیگه و امتحان کنه و میخندید و درخت هارو بغل میکرد و یک درخت و من و اون باهم بغل کردیم و به قول آرتین بزرگ بود(وقتی چیزی خیلی بزرگ باشه با صدای کلفت شده و کش دار میگه بزرگ)ما به تنه درخت ها دست میزدیم یکی صاف و سیقلی بود یکی کنگره دار و پر از فرو رفتگی و برآمادگی و یکی کوچک با شاخه های زیاد و پر و بهم ریخته و ژویده پولیده یکی صاف و وبلند و نازک و درخت ها و برگهاشونو دیدیم و کلی تجربه جدیدی داشتیم

يكی دیگر از فعاليت هامون درست كردن درخت هاي پائيزي بود با وسايل مختلف و كه يك نونه اش رو ميذارم (انشالله بقيه هم ميذارم)

ابتدا من با چسب کاغذی یه تنه درخت روی مقوا درست کردم و با رنگ گواش و یه اسکاج(میشه ابرم باشه ) در اختیار پسرمون قرار دادم

بعد از رنگ آمیزی با کمک هم چسب هارو در آوردیم و درخنمون نمایان شد

پ.ن:اینم چندتا شعر از فصل پائیز

1.

سلام به فصل پاییز، به فصل باغ عریانبه            فصل زردی برگ، به فصل باد و طوفان

سلام به مهر و آبان، به ماه سرد آذر              به مدرسه به بازی، به ثمر و کوشش و کار

             به فصل خوب پاییز،سلام سلام بسیار

  1.  

            پاییز آمد دوباره برگها شدن ستاره        ستاره طلایی زرد و سرخ و حنایی

           آمد باد شبانهبرگها را دانه دانه           از شاخه ها جدا کردتوی هوا رها کرد

                         پاییز آمد دوباره                          برگها شدن ستاره

3.خاله پاییز(شراره وظیفه شناس)

خاله پاییز اومده   تند و ریز ریز اومده

چی داره؟چتر و کلاه     رو کلاهش سه تا ماه

توی دستاش , چمدون      چی آورده خاله جون؟

یک سبد انار و به     ابر بارونی و مه

پسندها (2)

نظرات (4)

فهیمه مامان فاطمه
12 آذر 93 21:11
بی نظیر بود .واقعا ممنون . فقط من کاردستی رو متوجه نشدم برام ت.ضیح می دی
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
با چسب کاغذی یه تنه درخت درست کردم با شاخه و .، بعد رنگ و گذاشتم پیش آرتین و اون با اسکاج میزد روی رنگ و بعد روی مقوا و وقتی کاملا رنگ زد و دیدم داره بلند میشه گفتم بیا این چسب و از کاغذ جدا کنیم و جدا کردم چشیبو و نتیجه اون بود که گذاشتم
مامان ایلحان
13 آذر 93 23:30
سلام مثل همیشه عالی زینب جان از وقتی از whatsupرفتی دلم برات تنگ شده
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
سلام عزیزم ممنون دل منم تنگ همتون شده اما چاره ای نداشتم خیلی تایم من و میگرفت و از طرفی من گروهام و ترک کردم اما هنوز واتس آپ دارم
مامان
15 آذر 93 15:55
سلام عزیزم شما مامان نمونه ای هستی خیلی خوب همه چیز رو به آرتین یاد میدی چه ایده های جالبی
مامان آروین(مهناز )
19 آذر 93 10:58
سلام زینب جان خیلی دلم براتون تنگ شده بود بازهم مثل همیشه عالی بود دوست خوبم
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
ممنون عزیزم