فصل پائيز
اين فصل و تازه دارم در كنار آرتين براي اولين بار حس ميكنم و خدارو شكر ميكنم فرصت كشف يكي ديگه از نعمت هاشو بهم داده.
تو اين چند روزه يكسري فعاليت انجام داديم از جمع كردن برگ گرفته تا ديدن رنگ هاشون و توصيف برگها و اينكه از يك درخت چقدر برگا ميتونه متفاوت باشه تو توصيف هامون از كلمات (زردی- سرخي -خشکی- کوچکی- بزرگی و شکل آنها -رنگهاي قهوه اي.زرد.قرمز.نارنجي.صداي كلاغ .رگ برگ . صاف چروك .پلاسيده و نم خورده . .. )
ماجرا از اونجا شروع شد كه باهم بيرون بوديم و شما تو بغلم كه يه برگ از درخت افتاد روي صورت شمابا تعجب بهم گفتي مامان و بالاي سرت و نگاه كريدي و يه نگاه به برگ دستت و يه نگاه به درخت هاي بالاي سرت و گفتي اون بود گفتم اره برگ از اون درخت افتاد و گفتم الان فصل پائيزه و برگ درختها ميريزه و اين شعر و برات خوندم
پاییزه پاییزه، برگ از درخت می ریزه هوا شده کمی سرد، روی زمین پر از برگ
دسته دسته کلاغها، میرن به سوی باغها همه میگن یکصدا، قار و قار و قار و قار
گوشه اي از پاي درخت و نشون دادم و گفتم نگاه بكن به زمين چقدر پوشيده شده از برگ(خداروشكر همون موقع دست طبيعت با همراه شد و يه بادي هم وزيد و كلي برگ از درخت هاريختن زمين و اين ريزش برگهارو شما ديدي) و گفتم ميخواي روي برگ هاراه بري
وقتي راه ميرفتي صداي خش خش برگ هارو ميشنويدي و گفتم مامان صداي خش خش برگهارو ميشنوي؟
ميخواي بپري روي اون برگ و همينطور من برگهارو نشون ميدادم و ميپريدي روشون و برگاي خشك و برگهاي تازه ريخته از درخت صداهاشون فرق ميكرد و اين توجه تورو جلب كرده بود و من دوتا برگ دادم دستت يكي خشك و ديگري تازه افتاده از درخت و بعد از يكم نگاه كردن بهشون گفتم تو دستت لمسشون كن و برگ خشك خرد شد و دستت و برك تازه تر يكم مچاله و گفتم مامان اين برگه كه صدا داشت خشك شده بود و ديگه آب نداشت مثل لباسامون كه بعد از شستن پهن ميكنيم تا خشك بشن اين برگم ديگه خشك خشك شده
روزی دیگه منتظر دوستی بودیم و نیم ساعتی طول میکشید تا سر قرارمون حاظر بشه و برای سرگرم کردن خودمون شروع کردیم به اندازه گرفتن دور درخت ها با مقیاس دست های شما
درخت باریک و جوانی و به شما نشون دادم و گفتم آرتین میتونی انگشتاتو دور درخت حلقه کنی و اینکار و کردی و گفتم میبینی چقدر این درخت باریکه تو انگشتای تو تنش جا میشه بعد درخت کهن سال تر با تنه کلف تری و نشون دادم و گفتم حالا چی میتونی انگشتات و دورش حلقه کنی
کل کف دست شما بخش کوچلی از تنه درخت بود و گفتم با دوتا دست چی امتحان کن ببین ..
بازم تنه بزرگ درخت تو انگشتای کوچک شما جا نمیشد و گفتم میتونیم چکار کنیم ..درخت و بغل کردی خنده ام گرفت گفتم مامان این درخت خیلی ضخیمه و کلف اون درخت قبلیه نازک بود نه .
پ.ن:همین چند کلمه گفتگو بین من و پسرم باعث شد تو اون تایم چندتا درخت دیگه و امتحان کنه و میخندید و درخت هارو بغل میکرد و یک درخت و من و اون باهم بغل کردیم و به قول آرتین بزرگ بود(وقتی چیزی خیلی بزرگ باشه با صدای کلفت شده و کش دار میگه بزرگ)ما به تنه درخت ها دست میزدیم یکی صاف و سیقلی بود یکی کنگره دار و پر از فرو رفتگی و برآمادگی و یکی کوچک با شاخه های زیاد و پر و بهم ریخته و ژویده پولیده یکی صاف و وبلند و نازک و درخت ها و برگهاشونو دیدیم و کلی تجربه جدیدی داشتیم
يكی دیگر از فعاليت هامون درست كردن درخت هاي پائيزي بود با وسايل مختلف و كه يك نونه اش رو ميذارم (انشالله بقيه هم ميذارم)
ابتدا من با چسب کاغذی یه تنه درخت روی مقوا درست کردم و با رنگ گواش و یه اسکاج(میشه ابرم باشه ) در اختیار پسرمون قرار دادم
بعد از رنگ آمیزی با کمک هم چسب هارو در آوردیم و درخنمون نمایان شد
پ.ن:اینم چندتا شعر از فصل پائیز
1.
سلام به فصل پاییز، به فصل باغ عریانبه فصل زردی برگ، به فصل باد و طوفان
سلام به مهر و آبان، به ماه سرد آذر به مدرسه به بازی، به ثمر و کوشش و کار
به فصل خوب پاییز،سلام سلام بسیار
پاییز آمد دوباره برگها شدن ستاره ستاره طلایی زرد و سرخ و حنایی
آمد باد شبانهبرگها را دانه دانه از شاخه ها جدا کردتوی هوا رها کرد
پاییز آمد دوباره برگها شدن ستاره
3.خاله پاییز(شراره وظیفه شناس)
خاله پاییز اومده تند و ریز ریز اومده
چی داره؟چتر و کلاه رو کلاهش سه تا ماه
توی دستاش , چمدون چی آورده خاله جون؟
یک سبد انار و به ابر بارونی و مه