آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

بازی بازی

1393/9/17 13:33
1,535 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

کودکان همیشه در حال بازی هستند

بیشتر بازی هایشان را جدی بگیریم

هر روز دارم به اینکه چی به پسرم میگم و چی میشنوم دقیق تر فكر ميكنم و ضبط صدا بهم کمک زیادی کرده و اینکه واقعا چقدر غنی حرف میزنم و اصلا چی میگم و آرتین چقدر میتونه منظورشئ . بهم برسونه

این بازبینی های شبانه تو کاراهام و رفتارهام باعث شده ببینم واقعا کجا ایستادم و به کجا میخوام برم آرام

و اما ماجرای شناخت زمان

آرتین مدتی بود که صبح ها با رفتن پدرش سر کار گریه میکرد و میخواست بره تو حیاط فوتبال بازی کنه (ساعت 7صبح) و یا شب ها ساعت 9 میخواست کارتن ببینه (در طول روز هم خیلی این تقاضارو میکرد )و هر زمان که درب خانه به صدا میامد میگفت بابا اومده و بعد ناراحت که چرا پدر پشت در نیست و  ..

ساعت و زمانش درخواست هاش با برنامه ما نمیخوند و هر چه من پدرش با نشون دادن ساعت و گفتن زمانها ازش درخواست همکاری میکردیم باز فردا همان رفتارها و تقاضاهارو داشت  همش فکر میکردم چه کنم و چطور این و توضیح بدم

با نقاشی از چیزهایی که در طی روز با آنها سر و کار داره و چسباندنشون به کاغذهای رنگی و درست کردن ساعت  بزرگی که تایم مخصوص اون فعالیت را با همان رنگ نشان میداد تا حدودی فهماندم که منظورم چیست(ساعت کوچکی گرفتم و از روی اون شماره هارو نشون میدادم و میگفتم الان ساعت 10 صبحه بریم ببینیم تو ساعت آرتین باید چکار کنیم و میرفتیم و میدیدم )

با کمک لوله دستمال کاغذی برای گل پسر با کمک هم یه ساعت درست کردیم و ساعت آمدن خونه همسر و نشون دام و با توجه به اون میگفتم مامان ببین این ساعت نشون میده کی بابا میاد خونه و همچنان در پی یاد گرفتن و راه هایی هستم که پسرمون را با زمان همراه کنم

حفظ تعادل

داشتیم امروز کتاب در مطب دکتر از انتشارات مبتکران و میخوندیم که به جایی رسیدیم خانم دکتر برای ست سلامت الیاس ازش خواست روی یه خط راست راه بره و (از اونجا که آرتین با تک تک شخصیت های کتاب ها  همزاد پنداری میکنه مخصوصا الیاس در مطب دکتر که همش با دکتر خودش مقایسه میکنه تو صحبت هاش)آرتین گفت من ندارم و گفتم میخوای ماهم روی خط صاف راه بریم و گفت آره و گفتم الان یا بعد از خواندن کتاب گفت بعد و ما هم کتاب و خوندیم و با چسب کاغذی روی فرش خونه راهی درست کردم و ابتدا فقط یک پاروی خط و پای دیگر بیرون و  راه میرفت خودم یکبار انجام دادم که تعادل یعین دوتا پاروی خط او دید و شروع کرد و بعد دوید و پرید و هواپیمایش را آورد و از روی خط سفید گذشت و برای هر برش یک اسکاج گذاشت و بازی پشت بازی درست کرد و سرگرم بود هنوز چسب هاروی فرش خونمونه تا فرداهم بازی کنیمخندونک(میشه چسب هارو در فضای بزرگتر گذاشت مثل تار انکبوت کرد و مانع گذاشت که اگر از این راه بری باید برگردی و یه راه دیگه و بدون مانعیدا کنی تا برسی به مامان)

بازی با انگشتان

ما خیلی وقتها از چیزهایی که دور وبرمونه بازیمیسازیم و مشغول میشیم

بازم داشتم کتاب دستها برای زدن نیست میخوندم و به جایی رسیدیم که عروسک انگشتی داشت و منم روی انگشتای دستش حالت های مختلف چهره (شاد.خندون.عصبانی .تعجب.ناراحت)و کشیدم و کلی باهاشو سرگرم شد و عدای هر انگشت و در میاورد و بعد گفتم بگرده و انگشت های شبیه هم و بذاره روی هم و خلاصه انقدر ذوق کرد که اولین چیزی که با اومدن پدرش گفت این بود که دستمو ببینچشمک

موفق باشیدو شاد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان آروین(مهناز )
19 آذر 93 11:05
وای زینب جون شما واقعا نمونه اید چطور این بازیها به ذهنتون میاد و چقدر ایده ساعت قشنگ و جالب بود آفرین
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
عززیزم تو لطف داری امیدوارم به درد بخوره
فهیمه مامان فاطمه
19 آذر 93 20:35
ماشالله مثل همیشه عالی بووووووود . برقرار و پیروز باشید و در پناه خدا
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
ممنون عزیزم
مامان امیرعطا
25 آذر 93 1:32
سلام عزیزم. واقعا که بازی هاتون جالبه و پر از ایده. خدا حافظ پسر گلتون.
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
ممنون عزیزم
نسیم
8 دی 93 17:27
سلام نمی دونم چرا الان دارم بعد از یه سالی که وبلاگ شما رو میخونم براتون کامنت میذارم شاید دیدن عکس آرتین کوچولو و حس محبت زیادی که یه دفعه توی قلبم نسبت بهش احساس کردم و لازمه که خیلی تشکرکنم بابت به اشتراک گذاشتن تجربیاتتون و من مطابق با سن پسر خودم نوشته های پیشین شما رو باز میکنم و میخونم و از بازیها و تجربیاتتون استفاده میکنم آرتین کوچولو هم واقعا یه نابغه است و البته با چنین مادر پر حوصله و مسئولی غیر از این هم ازش توقع نمیره براتون دعا میکنم الهی همیشه همینطور پرتوان و مسئولانه در کنار پسرتون ادامه بدید...
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
ممنون عزیزم خوشحالم که از حستون برام نوشتید و تشکر از لطفتتون انشالله که مطالب بتونه مفید باشه
منصوره
13 دی 93 8:59
سلام عزیزم عالی بوووود ما هم آپیم عزیزم
مامان فهیمه
8 اسفند 93 16:49
سلام زینب خانم خیلی خوشحالم که به طور اتفاقی یهو وارد وبلاگتون شدم.خیلی چیزا ازتون یاد گرفتم.آفرین جه مامان خوب و با حوصله ای هستین که انقدر واسه ارتین جون وقت میزارین خیلی خوشم اومد.دوست دارم لینکتون کنم .به ما سر بزنید اگه موافق با تبادل لینک بودین یه نظر واسم بزارید ممنون میشم .
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
ممنون كه بهمون سرزيد و از پيشناد تبادل لينكم تشكر
ثمین
20 دی 94 9:59
زینب عزیز سلام. شمارو از وبلاگ نسیم(نفس پاک) یافتم. بسیار عالی هستید. راجع به خواب نی نی ده ماهه آیا پیشنهاد و چاره ای دارید؟
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
سلام،آرتين از ابتداي بدنيا اومدنش كم خواب بود و تنها زماني كه ميخوابيد زمانهايي بود كه در حركت باشيم(ماشين.توبغل.تو نعنوي پدر ساز . گاهي پدرهمسر ميذاشتتش تو چرخ خرديدو با چند دور راه رفتن تو خونه ميخوابوندتش )الانم از 7صبح كه با روشن شدن هوا بيدار ميشه تا حدوداي نه و نيم ده نميخوابه مگر زماني كه تو ماشين باشيم استدلالشم اينه كه مگه آدم ها روز ميخوابين روز براي خواب نيست نميدونم امكان خوابوندن تو نعنو و داريد يانه اما براي ما جواب ميداد تا دوسالگي هم گاهي تو نعنو خوابيد و يا روي پا اما بعدش كنارش ميخوابيدم و بغلش ميكردم و ميخوابيد