تجربه
سلام زندگيم.
پسر كوچولويه ناز من فداي اون دستاي كوچكت بشم كه با اون دست هاي كوچيك كارهاي بزرگ انجام ميدي.به من خيلي كمك ميكني و هر دومون از اين كمك كردنت لذت ميبريم.
چند وقت پيش خونه مامان جون براي اينكه يكم سرگرم بشي با كمك هم كيك درست كرديم(همه كاراش و خودت انجام دادي فقط ريختن تو ظرف و گذاشتن تو فربا من بود)
تخم مرغ هارو شكوندي و با همزن هم زدي(اولين بار بود كه همزن و ميديدي)
هم زن و از من گرفتي
تيجه كار
آنقدر ذوق خوردن كيك و داشتي كه نذاشتي سرد بشه
نوووووووووووووش جونت پسر گلم
رفته بوديم شمال و بابا افشين تهران بود و شما داشتي با تلفن باهاش حرف ميزدي
وقتي شمال ميريم به هيچ عنوان حاضر نيستي بياي داخل خونه و همش دوست داري بري تو حياط .اون روز بارون ميامد و نميخواستم بري تو حياط و براي اينكه سرگرم بشي با هم بازي دم كردن چايو انجام داديم
منتظري چايي دم بكشه
پ.ن:نگران آب جوش نباشيد آب سماور سرد بود