آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

22ماهگي

1393/1/23 14:47
1,062 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز مامان ماهگیت مبارک.

" انشالله همیشه سلامت باشی گل من "

 

 

[تصویر: 631860ov5d12c2ml.gif]

 

 این روزهامون پر شده از حس استقلال طلبی شما .همش تو خونه راه میری میگی آتین آتین.یعنی کارهارو آرتین انجام بده.

میخوام خونه رو گردگیری کنم .جاروبرقي بكشم.چيزي و جابجا كنم.میگی آتین.آتین

از پله ها به تنهایی بالا و پایین میری و وقتي از پله ميري بالا ميگي اَ يي(يا علي) اگر بخوام کمکت کنم میگی آتین آتین( دیگه بدون اینکه دستتو بگیری به دیوار پله هارو بالا میری ولی هنوز برای پایین اومدن نرده هارو میگیری.برام جالب بود که یک هفته تمام تلاش کردی تا تونستی یاد بگیری پله هارو بدون گرفتن دستت بری بالا وقتی به پله آخر رسیدی انگار که قله ای و فتح کرده باشی چشم های کوچولوت برقی میزد که نگو و خیلی خیلی خوشحال بودی از این فتح عظیمت. )

 

با ليوان آب ميخوره و اصرار داره هنگام آب خوردن راه بره.وقتي از غذايي خوشش بياد زبونش و تو دهنش ميچرخونه و ميگه به(مدل آدم بزرگها كه چيزي خوشمزه ميخورند)

یاد گرفتی شلوارت و بدون کمک من در میاری و جوراب و کفش هم که خیلی وقته یاد گرفتی در میاری(اين روزها براي اينكه تنهايي بليزت و دربياري خيلي تلاش ميكني)

اگر جایی بریم که برات تازگی داشته باشه و مورد توجه هم قرار بگیری سرتو و میندازی پایین و زیر چشمی نگاه میکنی و مثلاً خجالت میکشی و وقتی یخت باز بشه از سر و کول اون فرد سوم که تا چند لحظه پیش زیر چشمی نگاهش میکردی بالا میری و دیگه با من کاری نداری و خطاب حرف هات اون فرد سومه و کلاً بیخیال مامان میشی

خريدار تمام وسايلت امیره(عمو امیر) هر چیزی که برات خریده میشی وقتی ازت بپرسیم کی خریده میگی امیر.

تلفن و میاری میگم به کی زنگ بزنم ؟میگی هاسو(خاله سمیه )میگم بریم شمال خونه کی؟میگی ماده(خاله مائده)میگم اونجا دیگه کی هست میگی ایمی(عمو ایمان) و رو(رهام).

همچنان هندوانه اولین انتخاب بین میوه هاست و خیلی خیلی دوسش داری از تنقلات هم که عاشق بستنی هستی و هر کی بگه برات چی بخرم میگی بس(بستنی)

 سه تا عروسک داری و به همشون میگی نی نی و بهشون غذا میدی بغلشون میکنی بوسشون میکنی.

تو خونه صبح تا شب بارها و بارها براي خودت ميشمري و راه ميري.فارسي و انگليسي تا 20 بلدي بشمرييا اينكه اسم اعضاي خانواده و دونه دونه بدون اينكه كسي جا بمونه ميگي و حروف الفباي انگليسي و ميگي و ...

(اين شمردن انگليسي داستان داره :آرتين يه كتاب داره وقتي 19ماهش بود يه روز كتابشه آورد و داد براش بخونم و منم كتاب و خوندم بار دوم گفتم آرتين تو ميتوني بگي و شروع به ورق زدن كردم با كمال تعجب ديدم  يك و دو سه و ميتونه بگه و بعد از اون كتاب و براش ميخوندم و اونم الآن تا 20 و ميتونه بگه)

قايم موشك يكي از بازي هاي مورد علاقه شماست بعضي وقتها كه ميخواي باهات قايم موشك بازي كنم ميري يه جا قايم ميشي و ميگي آتين آتين(يعني آرتين و پيدا كنم) منم ميام و پيدات ميكنم و بهت ميگم آرتين چشم هاتو ببند مامان بره قايم بشه انگشتاي كوچولولتو ميگيري جلوي چشمت ميگي D.C.B.A(نميدونم چرا موقع قايم موشك به جاي 10.20.30و ..حروف الفباي انگليسي و ميگيقهقهه)

عشقت راه رفتن روي جدوله و اگر پياده بخوايم بريم جايي اصلاً حاضر نميشي روي زمين صاف قدم بذاري و يا از سنگ و پله و ..بالا ميري و يا روي جدول راه ميري و از اينكه بتوني تعادلتو حفظ كني خيلي لذت ميبري(البته من هميشه مراغبت هستم)

حافظه عجيبي نسبت به مكان ها داري تو عيد براي عيد ديدني رفتيم خونه عمه من رسيديم سر كوچه گفتي فَ(فهيمه دختر عمه عزيزم و اينطوري صدا ميزني )و ذوق كردي. ميرسيم سر خيابون پرواز ميگي هسيديم=رسيديم(و بايد شعر رسيديم و رسيديم كاش كه نمرسيديم و با هم بخونيم).خونه ماماني(مامان خودم) و هم بلدي وارد بلوار كه ميشيم ميگي ماما(به دوتا مادر بزرگ ها ميگي ماما)من فداي اين دقتت بشم.عزيز دلم

به شدت خيار شور دوست داري اما متاسفانه پوستت خيلي حساسه و اگر بخوري قرمز ميشه و ميريزه بيرون(البته اين اتفاق با دست زدن به كيوي.هلو و هر چيزي كه پرز داشته باشه مي افته)

آرتين و محمد حسين(پسر همسايه شمال)در حياط خونه بابايي

 

آرتين و رهام

آرتين در طبيعت

آرتين درحال تماشاي سبزه ها

ديدم داره با تكه چوب بايه چيزي روي زمين ور ميره نزديك تر شدم و يه سوسك سياه كوچولو ديدم كه آقا پسر داشت با اون چوب نازيش ميكرد و ميگفت ناسي ناسي


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان گلشيد
25 فروردین 93 13:40
قربونت برم عزيزم چقدر نانازي شدي تو حسابي بزرگ شديا
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
ممنون خاله جون
خاله سمیه
27 فروردین 93 12:01
فدات بشم من . عاشق اسم جدیدم هستم (هاسو)
مامان امیرعطا
29 فروردین 93 23:32
عزیزم 22 ماهگیت مبارک.
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
ممنون خاله جون