آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

آرتین در این روزها

1392/11/25 0:38
872 بازدید
اشتراک گذاری

روزهایت شاد شاد آسمانت بی غبار،سهم چشمانت بهار،قلبت از هر غصه

دور،بزم عشقت پر سرور،بخت وتقدیرت قشنگ،عمر شیرینت بلند،

سرنوشتت تابناک،جسم وروحت پاک پاک

 

 عزیز دلم من فدای اون صحبت کردنت بشم.

در کشوی وسایلتو باز میکنی و اگر چیزی مد نظرت باشه و اون تو نباشه و یا زمانی که باباافشین جای چیزی و ازمن میپرسه تا من بیام جواب بدم  شما  پشت سر هم میگی نیست ! نیست !

از اینکه شعر جدید برات بخونم خیلی خوشحال میشی و بادقت گوش میدی و بعضی از قسمت های شعر هارو یاد گرفتی:

شعر توپولویم توپولو

میگم:توپولویم......... آرتین:توپو

صورتم مثل ......... آرتین:هو

قدوبالام کوتاهه،چشم و ابروم......... آرتین :سیا

آرتین:ماما .........مامان خوبی دارم.

میشینه توی خونه میبافه......... آرتین:دون دون

میپوشم قشنگ میشم مثل ...گو (دسته گل)میشم آریتین:دست میزنه وذوق میکنه.


شعر تاب تاب عباسی ورژن جدید.

تاب تاب ..عبا...خوا...ن...ا...بابا (تاب تاب عباسی خدا کنه نیفتم اگر بخوام بیفتم بغل بابا بییفتم)

شعر بارون میاد جر جر

بارون میاد جر جر پست خونه ها ،هاجر عر داره دم خوس داره

دقیقاً در تاریخ 21/بهمن ماه وقتی 1سال و 8ماه و5روزت بود از روی میز تلویزیون پریدی پایین (همیشه میخواستی برای پایین اومدن کمکت کنم ،اون روز صدام زدی ماما و وقتی برگشتم دستم و بگیرم که بیای پایین گفتی نه و خودت پریدی پایین.این کاربرات خیلی ارزش داشت و یه پیشرفت به حصاب میومد .میدیدم روزها در تلاش بودی که بر ترست غلبه کنی و بپری و چندباری هم میخواستی اینکارو بکنی. اما در این تاریخ دل و زدی به دریا و پریدی و چقدر خوشحال شدی)

 صدای قورباغه در میاری بیا و ببین.به اردک میگی داک.به میمون میگی مِیمی. مثل همیشه عاشق حیواناتی و چندتا کتاب عکس(تو مایه های دایره المعارف )حیوانات برات گرفتم و دوتایی میشینیم با هم نگاه میکنیم.خوبی این موضوع اینه که مجبورم بگردم و اطلاعاتمو نسبت به حیوانات بیشتر کنم

سه سوته از هر صندلی میری بالا و هر چیزی که بخوای بگیری و قدت نرسه میری چهارپایه سفید بلنده رو میاری و میذاری زیر پات و ازش میری بالا و اون جسم و میگیری .

امروز جعبه اسباب بازی هاتو گذاشته بودی زیر پات و استیکرهای اتاقتو میکندی میآوردی میدادی به من.

بهت میگم آریتن توپتو بیار بازی کنیم و میاری میدی به من و میگی میسی(یعنی مرسی)

من دوست ندارم قند بخوری و خوب اینو میدونی و از اونجا که نمیشه همیشه همه چیزو کنترل کرد وقتی میریم خونه مادربزرگ ها هنگام چایی خوردن اول تو چایی همه یکی یک دونه قند میندازی و بعد تند یه دونه قند میذاری تو دهنت و فرار میکنی که من نیام ازت بگیرم و منم می افتم دنبالت وقتی رسیدم بهت خودت فند و در میاری میدی به من و خنده تحویلم میدی.

اگر بخوای کسی برات کاری انجام بده اونقدر اون فرد و صدا میزنی  که طرف مجبور میشه بیاد پیشت(میگی ماما..منتظر میشی جواب بدم .من میگم بله.میگی بیااااا و این پروسه اینقدر تکرار میشه تا بیام پیشت)

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

سمیرا مامان پرنیان
25 بهمن 92 23:51
قربونش برم
خاله ی آریسا
26 بهمن 92 9:12
قربون اون میسی گفتنت شیطووووووون شعر خوندنشو ببین
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
ممنون خاله جون
مامان تینا و رایان
26 بهمن 92 10:22
پیشرفتهای کلامیش از رایان خیلی بهتره عزیزم مواظب قند باش وقتی دهنشه دنبالش نو خدای نکرده نپره تو گلوش
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
ممنون از نصیحتت دوست خوبم.
امیرحسین گلی از بهشت
26 بهمن 92 21:28
ماشاله به آرتین جوونم ببوش مامانی پسر گلمونو از طرفم
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
ممنون عزیزم
parham,مامانش
9 اسفند 92 23:36
ماماني كلي ببوسش اين گل پسروووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو