آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

مهمانی

1392/10/13 22:49
868 بازدید
اشتراک گذاری

 دوست های خوب نعمتی هستند که برای داشتنشون باید شکر گذار خداوند باشیم.یکی از این دوستهای مهربون و مجازی من که چیزهای زیادی ازش یاد گرفتم الهه عزیز است.

لطفاً این پست را بخونید و دوباره برگردید اینجالبخند

چندشب پیش خونه یکی از اقوام دعوت بودیم(دختر عموی خوبم) و از اونجا که محیط جدید برای آرتین تازگی داشت .خیلی دوست داشت به همه چیز دست بزند من یاد مطلبی افتادم که در وبلاگ الهه عزیز خواندم و سعی کردم تا اونجا که میتوانم جلوی لذت بردن آرتین و نگیرم .

روی میز دوتا سبد بود یکی خالی و دیگری چندتا انار داخلش بود و از دور دیدم آرتین رفت به سمت سبد ها و از سبدی که پر بود انار بر میداشت و میذاشت تو سبد خالی و چند تایی از انار ها رو هم انداخت زمین و یکی از اونها رو با پاهایش قل داد سمت من و دیگری و با دستش و من همچنان در سکوت داشتم نگاه میکردم و آرتین بعد از اینکه حسابی بازی کرد بدون اینکه من چیزی بهش بگم انارها یی که روی زمین بود رو بر و داخل سبد گذاشت و رفت سراغ جارو و خاک انداز کوچکی که گوشه آشپزخونه بود و جارو دستی و آورد و شروع کرد زمین و جارو زدن و بعد از اینکه یه دل سیر بازی کرد رفت داخل اتاق خواب .

گوشه اتاق یه سبد خالی بود و درشو باز کرد و یه نگاهی توش انداخت و من و هم به دیدن داخل سبد دعوت میکرد و با هم تو سبد و نگاه کردیم و گفتم مامان اینتو چیه؟اِ اینکه خالیه؟

دستگیره کشو توجه آرتین و جلب کرد(از رفتارهاش میفهمیدم که چقدر براش جدیداً و فقط حس کنجکاویشو برطرف میکرد)

آرتین چشمش به لوله جاروبرقی افتاد که گوشه دیگه اتاق بود .

جارو رو برداشت بردتش تو پذیرایی و بعد یکم جارو زد داشت میرفت پی بازیش که به آرتین گفتم باید جارو بذاریم سر جاش و بردش سر جاش گذاشت.

بعد از چند ساعت پانته آ خانم هم اومدن و دیگه کاری نبود که این دوتا وروجک نکنند.

پانته آ خانم و آرتین به روایت تصویر:

مطمئنم به آرتین و پانته آ خوش گذشت.

پ.ن: ما معمولاً جاهایی که آشنا نباشن و به عبارتی رودروایسی داشته باشیم رفتارمون تغیر میکنه و اینقدر آزادی به آرتین نمیدیم و سعی میکنیم دیر بریم و زود برگردیم که مجبور نباشیم هی بگیم بکن.نکن.... و تو مدتی که اونجا هستیم آنقدر با خوندن شعر و بازی کردن با اسباب بازی هاش و کتاب خوندن سرشو گرم میکنم که دیگه به کنکاش تو خونه مردم نمیرسهلبخنداگرهم  چیزی خیلی جلبش بکنه که نشه حواسشو پرت کنم.

میگم آرتین میخوای بگیریش.بریم از خاله اجازه بگیریم و همین کارو میکنیم (معمولاً صاحب خونه اجازه میده) بعد میگم آرتین این مال خاله است و شما باید بشینی و نگاهش کنی و خودم هم کنارش میشینم که اتفاقی نیفته ..اون هم گوش میده و میشینه نگاه میکنه و با دستهاش بررسیش میکنه بعد که کنجکاویش برطرف شد دوباره میذاریمش سر جاش .

از اونجا که به آرتین زیاد نمیگم نکن.وقتی که نباید به چیزی دست بزنه و بهش میگم گوش میکنه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

منصوره
14 دی 92 12:59
آرتین جان چه کار هایی بلدی
مامان بردیا(a)
14 دی 92 13:16
افرین آرتین جون .اگه به یه چیز شکستنی بخوان دست بزنن چی؟
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
میریم یه قسمتی از خونه که فرش داشته باشه و و حتماً میشونمش و میدم دستش خودم هم کنارش میشینم و مواظبم که نندازتش
خاله ی آریسا
14 دی 92 13:44
ای پسر شیطوووووووووووون حســـــــــــــابی هم نابغه شدیا
مامان كيان
14 دی 92 13:47
واي كه چقدر سخته بتوني به بچه نگي نكن. من واقعا سعي ميكنم اماگاهي انقدر خسته ام كه اصلا حوصله گوش شنوا بودن ندارم.بهترين مهمانيها براي ما جاييكه خودشون هم بچه داشته باشن كه كنجكاوي بچه ها رو درك ميكنن و مجبور نيستي همه جا دنبال بچه ات راه بيفتي. آرتين جوجو بايد به مامان مهربوني مثل شما افتخار كنه
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
منم میشه روزهایی که حوصله ندارم و یا خسته هستم اما این باعث نمیشه فراموش کنم که آرتین بچه است و باید کنجکاوی کنه.من بعضی وقتها اونقدر تو مهمونی دنبال آرتین راه میرم و از دور مواظبشم که اصلاً نمیفهمم کی زمان میگذره
مامان تینا و رایان
14 دی 92 19:53
سلم عزیزم خوشحالم برگشتید..سرفه هاش خوب شد؟عزیزم من هم دقیقا همینطوری هستم نمی گم دست نزن ولی دیگه مهمونی کوفتم میشه همش دنبال سرش اینور اونور میرم که مبادا چیز خطرناکی دست نزنه..چه میشه کرد تا وقتی کنجکاوی میکن باید باهاشون راه بیایم.تا سال دیگه ایشالا بهتر میشن چون دیگه تقریبا همه چی رو کشف کردن
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
خدارو شکر بهتره
مهسا مامان نورا
15 دی 92 19:46
عزیزم من هم مهمانی رو به نورا سخت نمیگیرم اما خودم تا اخرش ایستاده هستم و دنباش میدوم که یه وقت خرابکاری نکنه
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
من موندم اینقدر دنبال آرتین راه میرم چرا لاغر نمیشم