مهمانی
دوست های خوب نعمتی هستند که برای داشتنشون باید شکر گذار خداوند باشیم.یکی از این دوستهای مهربون و مجازی من که چیزهای زیادی ازش یاد گرفتم الهه عزیز است.
لطفاً این پست را بخونید و دوباره برگردید اینجا
چندشب پیش خونه یکی از اقوام دعوت بودیم(دختر عموی خوبم) و از اونجا که محیط جدید برای آرتین تازگی داشت .خیلی دوست داشت به همه چیز دست بزند من یاد مطلبی افتادم که در وبلاگ الهه عزیز خواندم و سعی کردم تا اونجا که میتوانم جلوی لذت بردن آرتین و نگیرم .
روی میز دوتا سبد بود یکی خالی و دیگری چندتا انار داخلش بود و از دور دیدم آرتین رفت به سمت سبد ها و از سبدی که پر بود انار بر میداشت و میذاشت تو سبد خالی و چند تایی از انار ها رو هم انداخت زمین و یکی از اونها رو با پاهایش قل داد سمت من و دیگری و با دستش و من همچنان در سکوت داشتم نگاه میکردم و آرتین بعد از اینکه حسابی بازی کرد بدون اینکه من چیزی بهش بگم انارها یی که روی زمین بود رو بر و داخل سبد گذاشت و رفت سراغ جارو و خاک انداز کوچکی که گوشه آشپزخونه بود و جارو دستی و آورد و شروع کرد زمین و جارو زدن و بعد از اینکه یه دل سیر بازی کرد رفت داخل اتاق خواب .
گوشه اتاق یه سبد خالی بود و درشو باز کرد و یه نگاهی توش انداخت و من و هم به دیدن داخل سبد دعوت میکرد و با هم تو سبد و نگاه کردیم و گفتم مامان اینتو چیه؟اِ اینکه خالیه؟
دستگیره کشو توجه آرتین و جلب کرد(از رفتارهاش میفهمیدم که چقدر براش جدیداً و فقط حس کنجکاویشو برطرف میکرد)
آرتین چشمش به لوله جاروبرقی افتاد که گوشه دیگه اتاق بود .
جارو رو برداشت بردتش تو پذیرایی و بعد یکم جارو زد داشت میرفت پی بازیش که به آرتین گفتم باید جارو بذاریم سر جاش و بردش سر جاش گذاشت.
بعد از چند ساعت پانته آ خانم هم اومدن و دیگه کاری نبود که این دوتا وروجک نکنند.
پانته آ خانم و آرتین به روایت تصویر:
مطمئنم به آرتین و پانته آ خوش گذشت.
پ.ن: ما معمولاً جاهایی که آشنا نباشن و به عبارتی رودروایسی داشته باشیم رفتارمون تغیر میکنه و اینقدر آزادی به آرتین نمیدیم و سعی میکنیم دیر بریم و زود برگردیم که مجبور نباشیم هی بگیم بکن.نکن.... و تو مدتی که اونجا هستیم آنقدر با خوندن شعر و بازی کردن با اسباب بازی هاش و کتاب خوندن سرشو گرم میکنم که دیگه به کنکاش تو خونه مردم نمیرسهاگرهم چیزی خیلی جلبش بکنه که نشه حواسشو پرت کنم.
میگم آرتین میخوای بگیریش.بریم از خاله اجازه بگیریم و همین کارو میکنیم (معمولاً صاحب خونه اجازه میده) بعد میگم آرتین این مال خاله است و شما باید بشینی و نگاهش کنی و خودم هم کنارش میشینم که اتفاقی نیفته ..اون هم گوش میده و میشینه نگاه میکنه و با دستهاش بررسیش میکنه بعد که کنجکاویش برطرف شد دوباره میذاریمش سر جاش .
از اونجا که به آرتین زیاد نمیگم نکن.وقتی که نباید به چیزی دست بزنه و بهش میگم گوش میکنه