آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

آرتین در این روزها

1392/9/2 0:09
694 بازدید
اشتراک گذاری

نفس مامان این روزها خیلی کارهای بزرگونه انجام میدی که نگووو

من و بابا افشین از بودن تو در کنارمون روزی هزار بار خدارو شکر میکنیم.

پسرم مدتیه نه گفتن و یاد گرفتی و میدونی کی از این کلمه استفاده کنی(بهت میگم: آرتین گرسنه ای؟بریم به به آشپزخونه بخوریم.اگه گرسنه باشی میای آشپزخونه تا بهت غذا بدم اگر هم اشتها به غذا نداشته باشی میگی:نه - یه نه بلند و محکم)

گل مامان یه کمک واقعی تو انجام کارهای خونه هستی...اشغال اگه روی زمین ببینی با اون انگشتای کوچولوت بر میداریش و میری سمت سینک و پرت میکنی داخلش..شبها قبل از خواب دوتایی کل کتاب ها و اسباب بازی هاتو جمع میکنیم و بعد میخوابیم...

یاد گرفتی قفل گوشی بابا افشین و باز میکنی و میری تو منوش و هی میچرخونیش و از اینکه صفحه گوشی با چرخش دستت جابجا میشه خوشت میآد.

در بازی قایم موشک استاد شدی و و دستهاتو میگیری جلوی چشمت(البته میتونی از اون زیر هم مارو ببینی) تا ما بریم قایم بشیم و بیای پیدامون کنی...تا دو میشموری (البته 5 و میگی)و وقتی میگم یک انگشت اشاره تو میری بالا و 1 و نشون میدی..

پسر باهوش و بادقت خودم.مدتیه متوجه شیارهای روی بند انگشتت شدی و هر از چند گاهی میایی و شیارهاو فرو رفتگی  روی بندانگشتات و نشون میدی و میگی ما ما .اوه اوه ! ! !

وقتی موفق میشی کاری و به اتمام برسونی و یا وقتهایی که فکر میکنی کار درستی انجام میدی برای خودت دست میزنی وانتظار هم داری تک تک افرادی که پیشتن برات دست بزنند و خیلی دقیق نگاه میکنی که همه دست بزنن و اگه خدایی نکرده یکی برات دست نزنه اسمشو میگی(از این چند حالت خارج نیست ماما/بابا /عمه/دِ اییی/عمو )و شروع به دست زدن میکنی(یعنی اون فردی که نامشو بردی برات دست بزنه)

یاد گرفتی از صندلی میز نهارخوری میری بالا و میری روی میز میشینی .

 میری دم شومینه وای میستی میگی دا(داغ) و فوت میکنی به شعله های شومینه

لغاتی که قبلاً میگفتی و الآن جور دیگه بیان میکنی و البته بعضی هاشو هم دیگه نمیگی.

هاپوووووو = سگ(هاپو)

دو =قو

تا تا= تاب تاب

موووووو = موز

می او  = صدای گربه

تی = کلید

دُل = گل

جو آب = جوراب

کف = کفش

عروسک قورباغه رو گه عاشقشی میگیری روبروی صورتت و صدایی مثل قرقره کردن آب از حلقت در میاری و باهاش به زبون خودت حرف میزنی

پنگوئن.کفشدوزک.طوطی و میشناسی و هرجا عکسشونو میبینی(تو کتاب کامپیوتر) اولین حرف اسمشونو میگی و وقتی هم ازت بپرسم کفشدوزک کدومه عکسشو نشونم میدی

با اشاره به دره یخچال میگی پَ  دَر= یعنی در و باز کنم پنیر بدم بهت

نصف شب بلند میشی با چشمهای بسته میگی:ماما به به(یعنی بهت شیر بدم)

دستهاتو میاری  سمت من میگی دَ = یعنی دستهاتو بگیرم و بلندت کنم.برای اینکه بغلت کنم فقط میگی مامان بَ

من قربووووووووووون اون بازیگوشیهات بشم که بعضی وقتها از صبح تا شب همش تو خونه دنبالتم و شما رسماً از دیوار راست بالا میری ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان تینا و رایان
2 آذر 92 11:30
پسر باهوش نابغه دامنه لغاتش خیلی خوبه مامانی
زینب (مادر آرتین)
پاسخ
فکر کنم به خاطر عکس ها و کتابهای زیادیه که بهش نشون میدم.
مامان بردیا
7 آذر 92 13:52
واقعا عشق خاله نابغس