دندون13
چند شبی بود که آرتین شب ها بی دلیل بیدار می شد.
بیدار شدنی همراه با گریه و کلافه بود.
بعضی وقت ها جیغ می کشید!
نه شیر می خورد و نه بغل و نه هیچ چیز دیگری...
انگار واقعا همان بود که دکترش گفته بود: لثه هایش تیر می کشیدند!
اما بالاخره دندونی که کلی اذیتت کرد خودشو امروز نشون داد(نیش بالا سمت راست) خدارو شکر این دندون هم در اومد و امیدوارم دیگه از بیدار شدن نصف شب با گریه خبری نباشه، کاشکی یه چوب جادیی داشتم .کاری میکردم زودتر دندونات در بیان و راحت بشی اما حیف که فقط باید صبر کرد.
پسرم دندون مبارک
یک تجربه:
1- دیروز(9/شهریور)برای اولین بار با نِی آب خوردی و بعد یکم آب خوردن تو آب فوت کردی و از حباب های بوجود اومده کلی خوشت اومد(بیشتر از آب خوردن برات تازگی داشت) و دیگه ولکن نبودی کل فرش آشپزخونه خیس شد
2 - پسر وروجکم،شیرینم.چند شب پیش برای ناهار بابا افشین تو ظرف غذاش برنج ریختم و گذاشتم بالای ماشین ظرف شویی و رفتم تا از یخچال غذات و بیارم تا گرم کنم تو این فاصله دیدم میگی به به من که رومو برگردوندم با یه پسر وروجک روبرو شدم که از فرق سر تا نوک انگشتای پاش برنجی بود.(اومدی ظرف غذارو برداری قدت نرسید و همش برگشت رو سرت) همینطور با سر و روی پر از برنج و تو یکی از دستهات ظرف غذا و تو دست دیگه برنج مشت کرده راه افتادی تو خونه،منم دنبالت تا کل خونه رو برنجی نکنی ولی کار از کار گذشته بود و مجبور شدم ساعت 10 شب خونه رو جارو برقی بکشم.
مامان فدای شکم گرسنه شما بشه که صبر نکردی غذات و آماده کنم خلاصه اینطوری شد که بابا افشین دیگه ناهار نداشت