آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

بدون عنوان

اسفند ماه و دوست دارم تكاپو و حس زندگي كه تو ماه آخر سال وجود داره برام هميشه انرژي بخش بوده  سبزه سبز كردن خونه تكوني و بوي تميزي و حذف همه غبارها از زندگي،عشق شيريني خونگي درست كردن ،خريد آجيل حس بوي بهار از پشت پنجره و بارقه ي آفتاب گرم و بي جون از لاي پرده ها روي پوست سرد خونه... كاشتن بنفشه هاي كوچك خوشبختي و پر كردن كليييي گلدون با گل هاي ظريف و قشنگ بهاري.. ديدين ماهي و سنبل توي هر دكه اي از خيابون ،پايكوبي حاجي فيروز.. شور قشنگ چهارشنبه سوري اسفند يعني كلي شوق و ذوق واسه رسيدن به عيد نوروز.. هيجان رفتن به پيشواز بهار اسفند يعني يكسال ديگه شانس اينو داشتي تكاپوي مردم و واسه شادي...
2 اسفند 1393

روزها

مدتهاست كه آرتين سوالاتي در رابطه با حيوانات ميپرسه غذاهاشون صداشون و كجا زندگي ميكنند(از نظر تقسيم بندي دريا.خشكي.چنگل و ..) علاقه پسر سي و دو ماهه من به حيوانات آنقدر زياد است كه خودم هم در كنارش دارم رشد ميكنم و گاها تو اينترنت سرچ ميكنم و از انواع آنها .غذا خوردن و شرايط زندگيشون و بررسي ميكنم .چند هفته پيش به طور تصادفي مارمولكي دوباره نصيب ماشد تا بتوانيم با پسر نگاهش كنيم و پسرمون لذت ببره از ديدن اين موجود زيبا و عجيب دم باريك و بلند چشم هايي با خط عمودي .توپي كه بر سر انگشتانش هست(توصيف آتين از سر انگشتان مارمولك )و شيارهاي روي پوستش  ... باعث شد تو نت بگرديم و انواع مارمولك هارو جستجو كنيم و بخنديم و كلي چيز جد...
25 بهمن 1393

پروژه سيب

اين فعاليت يكروز من و آرتين براي شناخت سيب بود و اين فعاليت همچنان درحال ادامه است و اين بخش از فعاليت ها با هدف يادگيري فعال بيان شده آرتين با تجربه كردن و شركت در تجربه هاي عيني با اجزاي سازنده ميوه سيب آشنا ميشود .. بررسي دانسته هاي آرتين از سيب من: مامان برام يه سيب ميكشي آرتين: سيب دايره است من: اون نقطه هاچيه؟ آرتين:برگشه   *فعاليت1(شناخت دانه) با برشي طولي از سيب آن را به دوقسمت تقسيم كردم با نوك چاقو پوسته روي دانه سيب و برداشتم و گفتم آرتين اين چيه مامان گفت تخمشه من چكار كنيم با تخمش اگر بكاريم فكر ميكني درخت سيب در مياد.آرتين آره من : شب بابا افشين اومد ب...
8 بهمن 1393

بازي بازي تند تند بازي

سلام پسر عزيزم .خداروشكر ميكنم آنقدر وقت دارم كه لحظه لحظه بودنت را حس ميكنم شمال بالاي درخت پرتقال .كمك در چيدن پرتقال ها درست كردن بيسكوئيت(دست ورزي و خلاقيت ) روي تخه وايت برد خونه عكس وسايل لازم و برات كشيدم و اندازه هاي مورد نياز براي درست كردن بيسكوئيت مواد لازم براي بيسكوئيت كره اي:كره 100گرم.شكر120گرم.آرد145گرم.تخم مرغ يك عدد.نمك خيلي كم مواد لازم و از روي عكسي كه كذاشتم آماده كرديم روي ترازو آشپزخونه با ماژيك اون مقدار ي كه ميخواستم و علامت گذاشتم و گفتم مامان من 120گرم شكر ميخوام و آنقدر شكر بريز تا برسه به اين علامت و شما شروع كردي شكر ريختن كره و شكر و قاطي كردي و تخم مرغ ز...
22 دی 1393

بازی بازی

سلام کودکان همیشه در حال بازی هستند بیشتر بازی هایشان را جدی بگیریم هر روز دارم به اینکه چی به پسرم میگم و چی میشنوم دقیق تر فكر ميكنم و ضبط صدا بهم کمک زیادی کرده و اینکه واقعا چقدر غنی حرف میزنم و اصلا چی میگم و آرتین چقدر میتونه منظورشئ . بهم برسونه این بازبینی های شبانه تو کاراهام و رفتارهام باعث شده ببینم واقعا کجا ایستادم و به کجا میخوام برم و اما ماجرای شناخت زمان آرتین مدتی بود که صبح ها با رفتن پدرش سر کار گریه میکرد و میخواست بره تو حیاط فوتبال بازی کنه (ساعت 7صبح) و یا شب ها ساعت 9 میخواست کارتن ببینه (در طول روز هم خیلی این تقاضارو میکرد )و هر زمان که درب خانه به صدا میامد میگفت بابا...
17 آذر 1393

فصل پائيز

اين فصل و تازه دارم در كنار آرتين براي اولين بار حس ميكنم و خدارو شكر ميكنم فرصت كشف يكي ديگه از نعمت هاشو بهم داده. تو اين چند روزه يكسري فعاليت انجام داديم از جمع كردن برگ گرفته تا ديدن رنگ هاشون و توصيف برگها و اينكه از يك درخت چقدر برگا ميتونه متفاوت باشه تو توصيف هامون از كلمات (زردی- سرخي -خشکی- کوچکی- بزرگی و شکل آنها -رنگهاي قهوه اي.زرد.قرمز.نارنجي.صداي كلاغ .رگ برگ . صاف چروك .پلاسيده و نم خورده . .. ) ماجرا از اونجا شروع شد كه باهم بيرون بوديم و شما تو بغلم كه يه برگ از درخت افتاد روي صورت شمابا تعجب بهم گفتي مامان و بالاي سرت و نگاه كريدي و يه نگاه به برگ دستت و يه نگاه به درخت هاي بالاي سرت و گفتي اون بود گفتم اره...
11 آذر 1393

بازي بازي تند تند بازي

سلام پسر دوست داشتني من ديشب از سفر شمال برگشتيم و كلي بهمون خوش گذشت و اين سفر متفاوت بود از سفرهايي كه داشتيم و همون تفاوتش باعث شد  لحظه لحظه اش برام پر از تجربه و يادگيري باشه خداروشكر كه هستي كه ميتونم در كنارت رشد كنم. امروز دلم براي گواش و رنگ و كلا نگاه كردن نقاشي شما تنگ شده بود و كاغذ و رنگ و آوردم و نشستم كنارت اول انگشتم و زدم تو رنگ و زدم روي كاغذ و شما هم پشت سر من تكرار كردي و با هم يه صفحه پر از اثر انگشت درست كرديم با رنگ هاي مختلف از اينكار حسابي لذت بردي و بعد از اينكه يكم انگشت بازي كرديم و براي پاك كردن دستت از پارچه استفاده كردي و بهم گفتي اجازه هست رنگ بريزم ...
15 آبان 1393

بازي بازي تند تند بازي(هماهنگي دست و چشم)

مگر شيرين تر از اين هم ميشود بنشيني در سكوت و تماشاچي نمايش عروسكي پسر دلبندت باشي خدارو شكرت جدا كردن سوزن هاي ته گرد به كمك آهن ربا چندتا سوزن ته گرد و ريختم تو كاسه به همراه لوبياها و با آهن ربا و جاسوزني تا باهاشون بازي كني داري با آهن ربا جدا ميكني سوزن هارو بعد كاسه و خالي كردي تو بشقاب و دوباره جداشون كردي ما قبلا اين بازي و با نخودها هم انجام داده بوديم ماهيگيري پسر شيرينم خيلي خييلي به دريا و ماهي ها علاقه داري و از اين موضوع خوشحالم ما روي تخت نشسته بوديم تو بازي خياليمون ما تو دريا بوديم و داشتيم شنا ميكرديم(روتخ...
5 آبان 1393

بازي هاي ما...

سلام عزيزترينم خدارو شكر روزهامون پر شده از تجربهاي جديد و ناب اولين تجربه اي كه ميخوام برات بگم نقاشي با خمير ريشه پدر از خمير ريشش استفاده نميكرد و اينچنين وسيله اي براي بازي شما به وود اومد مداري خمير ريش و ريتم تو كاسه(از اينكه پف كرد تعجب كردي و گفتي اوووو اَه بعد چند قطره رنگ خوراكي اضافه كردم ازم قلمو خواستي و برات آوردم و شروع به همزدن  كردي و بوي خمير ريش تو حمام پخش شده بود و ازت خواستم بو كني و گفتم بوي چي ميده گفتي گل بعد شروع به همزدن كردي و قلمو گذاشتي كنار و با كف دستت محكم تو ظرف ضربه زدي و ازت پرسيدم چطوره خوبه ؟نرمه ،نه! مثل چي ميمونه فقط خنديدي بهم ...
19 مهر 1393