شعرهای ما....
اتل متل حسنی تو خواب راه می رفت داشت دوباره به خونه ماه می رفت پیاده بود او ؟ نه بابا سواره سوار چی ؟ قایق ابر پاره تند و سریع به خونه ماه رسید ستاره شد صورت ماه رو بوسید حسنی حالا تو باغ آسمونه دلش می خواد کنار ماه بمونه حسنی ما یه بره داشت بره شو خیلی دوست میداشت بره ی چاق و توپولی ، زبر و زرنگ و توقولی دس کوچولو ، پا کوچولو ، پشم تنش کرک هلو خودش سفید ، سمش سیاه ، سرو کاکلش رنگ حنا بچه های این ور ده ، اون ور ده ، پایین ده ، بالای ده همگی باهاش دوس بودن صبح که میشد از خونه در می اومدن دور و برش جمع می شدن ، پشماشو شونه می زدن به گردنش النگ دولنگ ، گل...