آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

16ماهگی

پسر شیرینم.امید زندگیم ... ماه از بودنت در کنارمون میگذرد آرتین نازنینم تو بهترین هدیه خداوندی برای ما عزیزترینم،سپاسگذار لطف خداوندم که عسلی مثل تو را به ما داده  و من و بابا افشین عاشقانه دوستت داریم امیدوارم و از خدا میخواهم تا ابد سلامت و شاد زندگی کنی . شیرینم این و بدون تا زمانی که من و بابا افشینت  زنده ایم و توان داریم تکیه گاه و پشتیبانت هستیم شیرین ترین بهونه زندگی هزاران شاخه گل سرخ تقدیم قلب کوچک و مهربون تو ...
18 مهر 1392

شیرین کاریها

عزیز ترینم ،پسر خوش آتیه من ، نابغه کوچکم از شیرین کاریهای جدیدت بگم: عزیز دل مامان وقتی میخوام پوشکت و عوض کنم اشاره میکنی به پوشک کثیفت و  میگی اُف اُف و با شیطنت مخصوص خودت دستت و دراز میکنی که بگیریش(هیچ سعیی برای گرفتنش نمیکنی و منتظر میشی من بگم نههههههه آرتین این و نمیتونم بهت بدم و فقط برای اینکه باهات بازی کنم اینکارو میکنی) عاشق قایم باشکی اما نمیدونی نباید بری جای قبلیت قایم بشی و همیشه همون جای قبلی میری قایم میشی و منم بعد کلی گشتن و صدات کردن میام و پیدات میکنم و کلی ماچت میکنم خداروشکر یادگرفتی اسباب بازیهاتو جمع کنی و مسابقه میدیم هرکی زودتر اسباب بازی بندازه تو سبد مخصوصش و بیشتر مواقع شما برنده میشی و بع...
2 مهر 1392

آرتین من...

  می نویسم سرشار از عشق برای تویی که همیشه تنها مخاطب خاص دل نوشته های منی... برای تو که بخوانی و بدانی دوست داشتنت در من بی انتهاست...       این روزهای ما پر شده از بازی و سرگرمی تو خونه،خدارو شکر که همه چیز آرومه پسر قشنگم قسمت هایی  از شیرین کاریهات و بگم... چند روزه در تلاشی از مبل،تخت ،صندلی ...بالا بری و هر بار که نمیتونی این کارو انجام بدی ناراحت میشی و با من دعوا میکنی که چرا توی مامان میتونی اینکارو بکنی ولی من نی نی نمیتونم. نمیدونم چرا اینقدر عاشق بیرون رفتنی و هر کی تو راه پله رد میشه و صدای پاشو میشنوی اصرار میکنی درو باز کنم و بریم بیرون.بعضی و...
27 شهريور 1392

15ماهگی

  سلام عشق مامان  ماهگیت مبارک باشه فندق کوچولوی من.نازنینم روز به روز هزار ماشالله داری خوردنی تر و خواستنی تر میشی.کلاً اینطوری بگم که دیگه چیزی نمونده من و بابا افشین شما رو بخوریم.به به به       آرتین در آخرین روز 15 ماهگی: پسر شیرینم شما داری اینجا با دندونات ته مسواک بابا افشین و میکنی(البته موفق هم شدی،مامان فدات شه که دندونات درد میکنه . با این کار یکم دردش کم میشه) از توانمندیهات بگم که: قدرتمند من،وسایل بزرگ تر از خودت و بلند میکنی(بالشتت و خودت میآری میدی بهم،یه عروسک خرس داری که دوبرابر قد شماست و اونم بلند میکنی،...) عاشق بالا و پایین رفتن از روی موانعی ومنم ب...
18 شهريور 1392

روزمرگی

عزیز دل مادر گاهی به این موضوع فکر میکنم،هر روز که میگذره تو داری بزرگ و بزرگتر میشی و من دارم فرصت بودن در کنار تو رو روز به روز بیشتر از دست میدم. بلاخره یه روز میآد میری مدرسه،دانشگاه،ازدواج...دیگه مثل الآن نمیشه دائم کنارم باشی با این اوصاف حس قشنگی دارم،یه حس مادرانه خدارو شکرت بخاطر این حس. عزیزم هر روز که میگذره چیزتازه ای به من یاد میدی،از اینکه همه رو دوست داری و محبتت و ابراز میکنی.از اینکه اوضاع هرجوری باشه تو میخندی و دوست داری اطرافیانت هم شاد باشند.از اینکه همه چیز این دنیای بزرگ با تمام جذابیتش برای تو حکم یه بازی و داره و... عزیز دوست داشتنیم به وجودت افتخار میکنم و تا آخر عمرم کنارت میمونم تا ه...
30 مرداد 1392

14ماهگی

سلام عزیزم : ماهگیت مبارک قندم آرتین جوجو ماشااله دیگه اونقدر وروجک شده که نمیدونم از کجا بگم... اونقدر شیرین شده که میخوام قورتش بدم.  بعضی وقتا محکم میگیرم توی بغلم و محکم فشارش میدم با این کارم کلی انرژی مثبت از وجود نازنینش میگیرم.  کلی با بابا افشین بازی میکنن و کشتی میگیرن وقتی صدای قهقهه هاشون توی خونه گرم و صمیمی مون می پیچه از زندگی لذت میبرم و خدا رو شکر میکنم که کنار هم و سالم هستیم. عاششششششششششششقشششششششششششششمممم آرتین جونم دوستت دارم خیلی زیاااااااااااااااااااااااااااااااد آهان یادم رفت بگم میوه مورد علاقه آرتین، بعد از آلو طلایی کشف شد ! هندونه از امروز یه...
18 مرداد 1392

آرتین این روزها...

 مامانم کلی کارهای جدید میکنی: آرتینم ،جیگر مامان. در روز 31.تیرماه.92 ساعت 5 بعد از ظهر خودت بدون اینکه جایی و بگیری سر پا بلند ایستادی و من با دیدن این صحنه دوییدم و بغلت کردم و کلی حس عجیب داشتم جدیدا اسم دیگه شما شده آقای رقاص باشی ،آخه آهنگ که میشنوی شروع میکنی به رقصیدن ودستاتو تکون میدی و رو پاهات بالا و پایین میآی وقتی بهت میگم: آرتین لالایی بزارم .شما با آهنگ میگی آآآآآآآآ(ریتم آهنگ لالایی و میگی) عمه مریم بهت میگه آرتین کفشات کو ؟؟؟و شما جیگر مامان خم میشی و انگشتای پاتو میگیری(این کارو در هر حالتی که باشی انجام میدی) بعضی وقتا که پای کامپیوترم و دارم کار میکنم یک مرتبه میای و دکمه خاموش و میزنی و بعد...
4 مرداد 1392

تولدم

پروردگارا: یک سال دیگر به من نعمت دادی تا بخندم؛ بگریم  شکرت کنم برای مادر و پدر نازنینی که دارم و دوستای عزیزم شکرت کنم بخاطر باران بخاطر قلم بخاطر چشم و گوش و دست های زیبایم و زیباتر از همه شکرت کنم بخاطر تپش های قلبم  قلبی که روح تو در آن دمیده که عاشقم میکند و گاهی چشمانم را تر دلم چقدر تنگ شده بود ... برای خیلی چیزها...  فقط میگم خوشحالم که دوباره تونستم لحظه ای رو با یاد خدا پر کنم   خدایی که عاشقشم ... خدایی که هیچوقت تنهام نذاشته ... خدایی که همه معادلات و پیش بینی ها رو به نفع ما تغییر میده فقط برای اینکه بگه دوستم...
25 تير 1392