آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

جیگر مامان...

دوستت دارم با تمامی وجودم   وقتی با اون صدای نازت صدا میکنی "مــــــــــــــــاما" منو تا آسمان هفتم بالا میبری. وقتی با شنیدن "جانم " من منتظر میشی تا من نگاهت کنم و توبا یک لبخند زیبا از من استقبال میکنی، نمی دونی با من چی کار میکنی با من و حسم ، حس مادری... !! ...
2 خرداد 1392

لالایی.....

اتل متل ستاره/رسیده شب دوباره ببین که نور مهتاب از آسمون میباره تو جنگل و تو دریا /تو کوه و دشت و صحرا  نمی شنوی صدایی/باید بخوابی حالا  ببین یه بچه میمون/ که ناقلاست و شیطون خوابیده رو درختی / با دم شده آویزون چه خرگوش زرنگی/ چه سنجاب قشنگی خوابیده اند تو بیشه /روباهی و پلنگی کنار برکه آب /خوابیده زیر مهتاب یه قورباغه با قور قور/ داره می بینه تو خواب سوار اسب باده/ چه بیخیال و شاده یه شاهزاده اس تو رویا/ ولی دهن گشاده تو برکه زیر سنگی / یه ماهی زرنگی خوابیده خیلی آروم/با پولکهای رنگی  ببین همه می خوابند /تو خشکی یا تو آبند  چه بی ص...
30 ارديبهشت 1392

روز مادر..

مادر كه باشي با تمام غصه ها و نگراني هايي كه در دل داري فرزندت را با مهرباني در آغوش مي گيري و سرش را روي شانه هايت مي گذاري و آرام مي گويي نگران مباش...همه چيز درست خواهد شد ... من برايت دعا مي كنم. مادر كه باشي با تمام زخم هاي تنت مرهم دردهاي فرزندت مي شوي. مادر كه باشي گرچه خودت از سپيده صبح تا آن وقت شب چيزي نخورده اي اما بهترين سفره را براي فرزند گرسنه ات مي چيني. مادر كه باشي لبخند بر لب در برابر سختي هاي روزگار سكوت مي كني اما تمام هستي ات را مي گذاري تا يك لحظه فرزندت را شاد ببيني. مادر كه باشي با تمام خستگي هاي تنت بستري براي آرامش فرزندت مي شوي. مادر كه باشي ...
11 ارديبهشت 1392

وقتی مادر شدم...

وقتي مادر شدم ياد گرفتم با يک دست همه چيز را بر دارم وقتي مادر شدم ياد گرفتم چگونه براي موفقيت همه تلاش کنم وقتي مادر شدم يادگرفتم عاشقانه دوست بدارم وقتي مادر شدم ياد گرفتم دليل هر چيز را بدون پرسيدن بدانم وقتي مادر شدم ياد گرفتم با در باز حمام کنم وقتي مادر شدم ياد گرفتم زود و سريع همه کارهايم را به انجام برسانم وقتي مادر شدم ياد گرفتم چگونه يک دستي همه کار انجام دهم وقتي مادر شدم يادگرفتم بهتر بغل کنم وقتي مادر شدم ياد گرفتم چگونه بايد از هرچه دوست دارم دفاع کنم وقتي مادر شدم ياد گرفتم چگونه از مادرم قدر داني کنم ...
28 فروردين 1392

برای همسرم ......

  عشق او همچون خود طبیعت آرام بخش است. برای آدم هیچ معیاری تعیین نمیکند. هیچ چیز را برای آدم انتخاب نمیکند. به سادگی حقیقت وجود آدم را میپذیرد درست مثل طبیعت. من حقیقی هستم.او نیز... این دو حقیقت یکدیگر را دوست دارند...همین...   ...
28 فروردين 1392

نعمتی به نام دوستای خوب...

نی نی ملوسم...من که فکر میکنم بخشی ازین برکات ووفور نعمت ها بخاطر وجود پاک وپربرکت توئه! خدایا شکرت...از ته ته قلبم میگم: شکررررررررررررررررت! شکرت که که خدایی  به بزرگی و بخشندگی تو دارم ودوستانی که در زمره ی بندگان خوب وبزرگ تو هستن!من که خودم رو اونقدر لایق این همه محبت وبخشایش تو نمی بینم...اصلا هم نمی دونم  ویادم نم یاد که چه کاری یا عملی انجام دادم که لایق این بخشندگی تو کرده باشدم...اما میدونم که تو اونقدر بزرگواری که کاری به این حرفها نداری ! شاید موجوده پاکی که تو خونمونه منو لایق این همه محبت تو کرده...ولی در هر حال این همه نعمت وخوشبختی رو از من نگیر واون رو...
21 فروردين 1392

برای تو...

ساعت الآن دقیقا خواب است - و من و پهنه کاغذ بیدار روی تو در نظرم نقش نخست ، و خدا شاهد دیوانگی بنده بازیگوشش و خود او می داند ؛ که دلم آنقدر آغشته به توست ؛ که اگر از صف فردوس برین ، طیفی اندازه صد نور میسر سازد من به آن طیف نبخشم ، دانه ای از مویت   ...
20 اسفند 1391

برای پسرم...

وقتی آرتین جو جو رو می برم حموم کنه این شعر و براش می خونم   چشم، چشم، دو ابرو، نگاه من به هرسو  پس چرا نیستی پیشم، نگاه خیس تو کو  گوش گوش دوتا گوش، دو دست باز، یه آغوش  بیا بگیر قلبمو، یادم تو را فراموش چوب، چوب، یه گردن، جایی نری تو بی من  دق میکنم میمیرم، اگه دور بشی از من ...
6 اسفند 1391