آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

فصل پائيز

اين فصل و تازه دارم در كنار آرتين براي اولين بار حس ميكنم و خدارو شكر ميكنم فرصت كشف يكي ديگه از نعمت هاشو بهم داده. تو اين چند روزه يكسري فعاليت انجام داديم از جمع كردن برگ گرفته تا ديدن رنگ هاشون و توصيف برگها و اينكه از يك درخت چقدر برگا ميتونه متفاوت باشه تو توصيف هامون از كلمات (زردی- سرخي -خشکی- کوچکی- بزرگی و شکل آنها -رنگهاي قهوه اي.زرد.قرمز.نارنجي.صداي كلاغ .رگ برگ . صاف چروك .پلاسيده و نم خورده . .. ) ماجرا از اونجا شروع شد كه باهم بيرون بوديم و شما تو بغلم كه يه برگ از درخت افتاد روي صورت شمابا تعجب بهم گفتي مامان و بالاي سرت و نگاه كريدي و يه نگاه به برگ دستت و يه نگاه به درخت هاي بالاي سرت و گفتي اون بود گفتم اره...
11 آذر 1393

بازي بازي تند تند بازي

سلام پسر دوست داشتني من ديشب از سفر شمال برگشتيم و كلي بهمون خوش گذشت و اين سفر متفاوت بود از سفرهايي كه داشتيم و همون تفاوتش باعث شد  لحظه لحظه اش برام پر از تجربه و يادگيري باشه خداروشكر كه هستي كه ميتونم در كنارت رشد كنم. امروز دلم براي گواش و رنگ و كلا نگاه كردن نقاشي شما تنگ شده بود و كاغذ و رنگ و آوردم و نشستم كنارت اول انگشتم و زدم تو رنگ و زدم روي كاغذ و شما هم پشت سر من تكرار كردي و با هم يه صفحه پر از اثر انگشت درست كرديم با رنگ هاي مختلف از اينكار حسابي لذت بردي و بعد از اينكه يكم انگشت بازي كرديم و براي پاك كردن دستت از پارچه استفاده كردي و بهم گفتي اجازه هست رنگ بريزم ...
15 آبان 1393

بازي بازي تند تند بازي(هماهنگي دست و چشم)

مگر شيرين تر از اين هم ميشود بنشيني در سكوت و تماشاچي نمايش عروسكي پسر دلبندت باشي خدارو شكرت جدا كردن سوزن هاي ته گرد به كمك آهن ربا چندتا سوزن ته گرد و ريختم تو كاسه به همراه لوبياها و با آهن ربا و جاسوزني تا باهاشون بازي كني داري با آهن ربا جدا ميكني سوزن هارو بعد كاسه و خالي كردي تو بشقاب و دوباره جداشون كردي ما قبلا اين بازي و با نخودها هم انجام داده بوديم ماهيگيري پسر شيرينم خيلي خييلي به دريا و ماهي ها علاقه داري و از اين موضوع خوشحالم ما روي تخت نشسته بوديم تو بازي خياليمون ما تو دريا بوديم و داشتيم شنا ميكرديم(روتخ...
5 آبان 1393

ديالوگ

ديالوگ ديروز آرتين با من تو خيابون راه ميرفتيم و حرف مي زديم. من:آرتين چه خوب ميپري و مي دويي آرتين:آخه غدا ميخورم چاغ ميشم چله ميشم مرد ميشم بزرگ ميشم بعد از يه مكث نسبتا طولاني رهام نميپره آخه كوچولو غذا نميخوره من:ذلت براش تنگ شده زنگ بزنم رهام بياد پيشمون آرتين :نه خودم صداش ميزنم و دستاش و مثل شيپور گرفته جلو دهنش داد ميزنه رهام بيا خونمون تا برسيم خونه همش داد ميزد رهام بيا خونمون ...
19 مهر 1393

معرفي كتاب

سلام پسر نازنينم خداروشكر ميكنم كه وجود داري و هر لحظه با بودنت من و تو دنياي كشف قرار دادي انتشارات با فرزندان مجموعه‌ی پنج جلدی غاز کوچولو مجموعه‌ی پنج جلدی، با هدف آموزش پنج مفهوم آموزشی برای خردسالان و کودکان؛ شامل: تولد، رشد بدن، شناخت شب و روز، شکل‌های هندسی و شمارش اعداد ماجراهای شیرین، جذاب و خواندنی درباره‌ی تجربه‌های تازه‌ی غاز کوچولویی که تازه متولد شده و هر لحظه چیز تازه‌ای کشف می‌کند با زبان آهنگین و شعرهای کودکانه دارای صفحه‌های برش‌دار، به منظور کشف تصویر یا شعری که زیر صفحه‌ی برش خورده پنهان شده‌است. برای 2 ...
19 مهر 1393

بازي هاي ما...

سلام عزيزترينم خدارو شكر روزهامون پر شده از تجربهاي جديد و ناب اولين تجربه اي كه ميخوام برات بگم نقاشي با خمير ريشه پدر از خمير ريشش استفاده نميكرد و اينچنين وسيله اي براي بازي شما به وود اومد مداري خمير ريش و ريتم تو كاسه(از اينكه پف كرد تعجب كردي و گفتي اوووو اَه بعد چند قطره رنگ خوراكي اضافه كردم ازم قلمو خواستي و برات آوردم و شروع به همزدن  كردي و بوي خمير ريش تو حمام پخش شده بود و ازت خواستم بو كني و گفتم بوي چي ميده گفتي گل بعد شروع به همزدن كردي و قلمو گذاشتي كنار و با كف دستت محكم تو ظرف ضربه زدي و ازت پرسيدم چطوره خوبه ؟نرمه ،نه! مثل چي ميمونه فقط خنديدي بهم ...
19 مهر 1393

پسرم مرد شدي

همه لحظات بودن تو رو حتی از اولین روزی که حس کردم اومدی هیچ وقت فراموش نمی کنم خدایا من از شکر این نعمتی که به من دادی عاجزم اینقدر این لحظه ها رو دوست داشتم و بهشون وابسته بودم كه برام خيلي سخت بود (واقعاً سخت )كه بتونم كنار بيام با خودم كه شروع كنم براي از شير گرفتنت و هر باری که یادم می اومد که دیگه دو ساله شدی غمگين ميشدم و دست و دلم به گرفتن شیر از تو نميرفت می نویسم تا بعدها بدونی و بخونی که چقدر شیر مادر رو دوست داشتی و من  چطوری اون رو از تو گرفتم.   خيلي تحقيق كردم و به اين نتيجه رسيدم كه از شير گرفتن شما رو به صورت كاملاً تدريجي انجام بدم تا كمترين تاثير و روت بذاره و همين شد كه از چهار ماه قبل او...
30 شهريور 1393

بازي بازي تند تند بازي(گِل بازي)

سلام عزيز دل مادر روز پيش كه مامان مهمون داشت و براي اينكه تو تايم غذا درست كردن من شما حوصله ات سر نره و احتمالا كار خطرناكي انجام ندي گل رس و برات اوردم و دادم تا بازي كني اولش دلت نميخواست بهش دست بزني و وقتي نشستم كنارت و شروع كردم تو دستم نرمش كردن و بهت گفتم امروز گل بازي كنيم شما هم شروع به بازي كردي   بعد از يكم ورز دادن گل، پاشدي از روي گل ها راه رفتن براي اينكه يكم بيشتر زمان داشته باشم براي اتمام كارهام گفتم مامان ميتوني طوري بيايستي كه فقط اثر انگشتاي پاهات باشه روي گل .تنهايي برات سخت بود بيايستي دستت و گرفتم و ديدين اثرانگشتات باعث شد بخواي كف پاهاتم  ببيني اما گِلمون كم بود بعد مقداري گل اضافه كردم و ب...
22 شهريور 1393

بدون عنوان

بی نظیر کوچک،خوش آتیه ام ... تا باشد هر آنچه سلامتی، عشق ، آرامش در کائنات موج میزند روانه روح و جان بی همتای تو شود ... من به تو ایمان دارم ، به هر آنچه هستی و خواهی شد ... تو تبلور عینی باورهای یک اسطوره بی تکرار هستی ... از جان عزیزترم هر چه در توانمان بوده و هست را پیشکش به آینده و حال خالی از نامهربانی تو میکنیم ... ...
18 شهريور 1393

بازي بازي تند تند بازي(شناحت قدرت باد)

سلام عزيزم خداروشكر تو هستي امروزم يه تجربه شيرين داشتيم   .تجربه اي از جنس شناحت قدرت باد با چندتا قاشق نمك و ني كلي سرگرم شدي اول قاشق قاشق نمك ريختم تو ظرف و شما در حال تماشاي من گفتم فكر ميكني مامان داره چكار ميكنه و چي درست ميكنه قاشق سوم و گر ريختم گفتي كوه گفتم آره يه كوه بزرگ درست كنيم يا كوچيك و شما گفتي كوچولو كوچولو و انگشتاتو حالت نشون دادن عدد سه بهم نشون دادي(اين مدلي ميگي كوچولو.صداتم نازك ميكني ) خلاصه ما كوه كوچولومونو درستت كردم ودوتا ني داشتيم گفتم كدوم ني و يمخواي گفتي بزرگه و ما ني قرمز بزرگ و داديم بهت شروع به فوت كردن كردي ديد نميتوني آخه ميز جلوت بود و ني بزرگ گفتي...
17 شهريور 1393